وبسایت رسمی خانه فیلم مخملباف - Makhmalbaf Family Official Website

دیالوگ لیست: نون و گلدون ( فارسی )

Sat, 06/12/2014 - 20:46

نون و گلدون
محسن مخملباف
 
کیه؟
منم
سلام خانوم
ببخشید با آقای مخملباف کار داشتم
منزلشون این جا نیست آقا!
آدرس این جا رو به من دادن
یک کم پایین تر، کوچه اول نه، کوچه دومی رو که رد می شین،
داخل کوچه، یک پله هم می خوره، یک در سبز رنگه
منزل آقای مخملباف اون جاست.
خیلی ممنون، ببخشید که من مزاحم شما شدم.
دختر خانون
بله؟
شما دختر آقای مخملبافی؟
بله.
می تونی صداش کنی بیاد؟
نیستن
کجا رفتن؟
سر کار.
کی برمی گرده؟
شب.
می تونی بهش پیغام منو برسوتی؟
صبر کنید من کیفم رو بگذارم توی خونه.
بفرمایید.
می خواین هنرپیشه بشین؟
تو از کجا فهمیدی؟
چون که هر کی می آد خونمون، من نمی شناسمش
می خواد هنرپیشه بشه.
می تونی این پیغام من رو بهش برسونی؟
چه پیغامی؟
بهش بگو اون پاسبانه که قبلا می خواستی اسلحه اش رو بگیری اومد...
اگر پاسبانی پس چر می خوای هنرپیشه بشی.
من الان که پاسبان نیستم.
الان یک شهروند عادی ام.
اون زمون شاه، بیست سال پیش من پاسبون بودم.
وقتی چاقو خوردم، استعفا دادم
الان کارم آزاده.
شما که پاسبانی اسلحه ات کو؟
اسلحه ام؟
الان که پاسبان نیستم، اسلحه داشته باشم.
اون بیست سال پیش بود.
اون موقع که بابات چریگ بود.
او ۱۷ ساله بود
اون موقع پلیس بودم.
اون اومد اسلحه من رو بگیره
اون به من چاقو زد. من دستم رو گذاشته بودم روی اسلحه ام.
اون نتونست اسلحه ام رو بگیره.
برای چی می خوای هنرپیشه بشی؟
دلایل خودم رو دارم
من احتیاج دارم.
آخه نمی تونم به تو بگی.
خب چرا نمی تونی بگی؟
می تونم آدرسم رو برات بنویسم؟
بله.
این یک کادو برای تو.
و این جوراب ها هم برای بابات.
معلممون گفته تو این دفتر ننویسید.
علوم هم تازه بیست شدم.
این رو بده.
تو این دفترچه هم نمی نویسیم.
پس این رو بده.
آفرین.
نه! وسطش ننویس. آخرش بنویس.
درس هاتو خوب می خونی؟
بله.
همه اش بیسته نمره هات؟
بله.
به بابا بگو که اون پاسبونه اومده بود، خب؟
چشم.
یادت نره، سلام منو هم بهش برسون.
سوژه انتخاب شد.
چند سالتونه؟
۱۷
همه ۱۷ سالشونه؟
بله.
شما هم ۱۷ ساله اید؟
نه . ۱۵ ساله ام.
پس شما برو بیرون.
شما هم ۱۷ ساله اید؟
بله.
کلاس چندمی؟
سوم دبیرستان.
شما می خواین چی کاره شین؟
من می خوام بشریت رو نجات بدم.
یعنی چی؟
یعنی می خوام آدم های فقیر رو نجات بدم.
یعنی چی؟
یعنی می خوام آدم های فقیر رو نجات بدم.
آدم های مظلوم رو.
چه جوری می خوای این کار رو بکنی؟
شغلش مهم نیست. هر کاری که بشه باهاش بشریت رو نجات داد.
بشریت چند نفره؟
یک میلیارد و نیم.
چه قدر؟
یک میلیارد و نیم.
بشریت چند نفره؟
شش میلیارد.
تو نمی خوای بشریت رو نجات بدی؟
اگر من بتونم مشکل خودم رو حل کنم، بسه
بشریت مشکل خودش رو حل می کنه.
پس تو نمی خوای بشریت رو نجات بدی؟
نه من اگر مشکل خودم را حل کنم، بسمه.
می تونم حتی مشکل خودم را حل کنم؟
به نظرت او می تونه مشکل بشریت رو حل کنه؟
نه، او نمی تونه!
ممنون بچه ها.
اون دوربین داره صدا می کنه.
شما می تونید برید.
ما هم.
من یک نفر رو می خواستم و پیداش کردم. شما بمون.
من چی؟
اون پسری که می خواست بشریت رو نجات بده.
بقیه می تونن برن.
زینال، بیا یک عکس از ما بگیر.
دوربین روشن باشه.
شما می تونین برین.
حاضرید؟
محسن لبخند بزن.
حاضر.
جوانی کارگردان انتخاب شد.
نوبت تویه.
می خوام خودم بازی کنم.
یک جوان رو انتخاب کن که نقش ترو بازی کنه.
حاضری؟
شما...
عینک تون رو بردارین
موهاتو بزن عقب
خب
شما...
این جا رو نگاه کن.
این شبیه من نیست.
نه، چشماش هم ریزه.
شما بفرمایید.
اونور رو نگاه کن
شانه هاتو بده عقب.
چشماش خیلی شبیه چشم های منه
نگاه کن.
اگر یک کلاه پاسبانی بگذاریم سرش...
می تونه نقش من رو بازی کنه.
اون شبیه تو نیست آخه.
یک حرف معمولی بزن.
کسی رو تقلید نکنم؟
یک حرف معمولی،
نمی خوام ادای بازیگرهارو در بیاری.
از شما خوشم نمی آد.
نه، معمولی تر
از شما خوشم نمی آد
خیلی چهر فتوژنتیکی داره.
صورت خوبی داره.
اگر یک کلاه پاسبونی سرش بگذاریم
نمی تونه نقش جوونی منو بازی کنه؟
فکر نکنم.
سعی کن خودت باشی. یک چیزی بگو.
دارم سعی می کنم خودم باشم.
نه، باز که نشد.
چی نشد؟
ببین، طبیعی حرف بزن.
شما دارین منو سردرگم می کنین.
خب، آقایی زینال زاده
من جوانی خودم رو انتخاب کردم
یک عکس از ما بگیر.
مبارک باشه.
خیلی ممنون.
شما هم دست بنداز گردنش.
حاضر. یک لبخند بزن.
خوبه
الان برمی گردم
این رو به محسن نشون بدم.
ببخشید، شما اهل کجایید؟
تهران.
من اهل ارومیه ام.
قبلا فیلم بازی کردی؟
نه.
من چندتایی بازی کردم، خیلی خوب بود.
اما نقش مثبت رو ترجیح می دم.
با من بیا.
کی، من؟
بله، شما!
سلام
برمبیرون؟
بعدابهتونتوضیحمیدم.
حاضر؟
دست بنداز گردنش.
ببخشید آقای زینال زاده
او شبیه من نیست.
چی؟
نه، او شبیه من نیست.
به عکس من نگاه کن.
من فکر می کنم این بیشتر شبیه توست تا اون یکی.
این نیست آقای زینال زاده.
بس کن بهانه گیری رو.
بهانه نمی گیرم
نمی تونیم اون یکی رو استفاده کنیم؟
مگه نگفتی این نقش واست خیلی حیاتیه!
آره گفتم، اما...
صبر کن. من از محسن بپرسم
هرچی او گفت.
چشم.
شما اهل کجا هستین؟
ارومیه.
ارومیه! من اهل بابک هستم.
راسته که ارومیه هواش سرده؟
شهر ما هم سرد می شه اما نه مثل ارومیه.
می گن اون جا خیلی سرده برای بیرون رفتن.
من قبلا بازی نگردم، سخته؟
من الان دارم می لرزم.
امیدوارم وقتی مردم بابک منو می بینن
بهم نخندن...
امیدوارم این طوری نباشه
کارگردانش چه جور آدمیه؟
آدم درستیه؟
یک نقش به ما بده خیت بالا نیاریم.
آدم خوبیه؟
نمیدونم.
چطورشمانقش اصلی هستید و نمی دونید؟
امکان نداره.
دیروز شما داشتین انتخاب بازیگر می کردین
الان نمی دونی؟!
بگو دیگه
خب. تصمیم ات رو گرفتی؟
شمارفتهبودیازش سوال کنی.
پرسیدم. محسن گفت این جوان خوبه.
به نظر من هم راست می گه. این باور کردنی تره.
نه این برای من مناسب نیست.
خداحافظ
من همه تلاشم رو کردم.
نرو، پشیمون می شی.
اگر شما پشیمون شدید. یک نفر رو بفرست ارومیه، من دارم می رم.
محسن، بیا این جا!
پاسبانه قهر کرد.
چرا؟
با بازیگره مشکل داره
می ترسم برگرده خونه اش ارومیه.
صبر کن
اون درخت کجه رو می بینی؟
قبل از این که به اون برسه برمی گرده!
براش مهمه که بای کنه.
برف پارو کنی!
محسن داره می ره...
نگران نباش برمی گرده.
می خوای بری دنبالش، برو.
ببخشید آقای مخملباف، موضوع فیلم و قصه فیلم چیه؟
برای چی می پرسی؟
به بازی ام کمک می کنه.
قرار من با یک دوربین دنبال جوونی ام بیام.
داره برمی گرده!
فقط خواستم بگم اگر بری، به جات کس دیگر رو می گذاریم.
نه، داری دروغ می گی.
اومدی من رو برگردونی.
من از لای درخت ها شمارو دیدم.
چرا نمی خواین بگذارین من جوونی خودم رو بازی کنم؟
من می خوام که تو جوانیت رو کارگردانی کنی.
من نمی دونم چه جوری، کارگردانی بلد نیستم.
وقتی بهت حمله شد
چه حسی داشتی؟
بهش همه چیز رو در این باره بگو.
روز جمعه، برو بازار.
منتظر ما باش.
جوانی ات داره می آد.
ببرش خیاطی یک لباس پاسبانی براش بدوزن
پولش رو من می دم.
می تونی بپردازی؟
خرج کن بعد من بعت می دم.
دو تایی می رید سر پست. منتظر می شید
تا جوانی محسن بهش حمله بکنه.
کدوم جوانی مخملبافه؟
این به ما ربط نداره.
تو جوونی خودت رو کارگردانی می کنی، محین هم جوانی خودش رو.
برو اون جا، کنار اون درخت.
وایستید کنار هم.
تو سالگی اینی، تو هم ۴۰ سالگی اون
دستت رو بنداز دور شانه اش
لبخند بزن
تو هم، یک کم بیشتر
حاضر؟
خوب
به همدیگر نگاه کنید
لبخند فراموش نشه
جوانی پاسبان انتخاب شد.
از دست من ناراحتی؟
برای چی ناراحت باشم؟
چون نمی خواستم تو جای جوانی ام بازی کنی.
ناراحت بودم. اما بعد از این که با هم عکس گرفتیم
حالا دیگه با هم دوستیم
من دوست داشتم جای جوانی ام خودم بازی کنم.
اگر قرار باشه کس دیگه بازی کنه،
مهم نیست تو بازی کنی یا یک کس دیگه.
اما راستش تو دلت می خواست اون پسر خوشگل، خوش تیپه، ژیگوله بازی کنه، مگه نه؟
نه، دلیل دیگه ای داشت، برای این که اونو می خواستی.
به هر حال. من معذرت می خوام.
فراموشش کن. الان باید بریم خیاطی.
یک لباس پاسبانی تهیه کنیم.
اول باید بریم من یک تلفن بزنم به ارومیه، که خیلی واجبه.
سلام
سلام
هنوز هم که این جا کار می کنی.
موهات سفید شده. چقدر پیر شدی.
زندگیه دیگه.
من رو نشناختی؟
نه، لباس برات دوختم؟
من ۲۰ سال پیش اومدم این جا
برام لباس پاسبانی دوختی.
حتی یادم نمی آد دیشب چی خوردم.
چی کار می تونم برات بکنم؟
می خوام یک دست لباس پاسبانی برای این بدوزی.
یکی شبیه لباس های دوره شاه.
صحبت شاه رو نکن.
من لباس دوره شاه نمی دوزم.
باشه نمی کنیم.
این لباس برای فیلمه.
برای فیلم؟ زودتر می گفتی.
یک دست اون بالا دارم.
علی!
برو ببین اندازه ات می شه.
امیدوارم خیلی بزرگ نباشه.
برو امتحانش کن.
خب، پس می خوای فیلم بازی کنی؟
بله.
نقش منفی؟
نه، امیدوارم که مثبت بازی کنم.
من خیلی می رفتم سینما.
کرک داگلاس رو یادته؟
آنتونی کویین رو یادته؟
شنیدم صورتش رو پوست کشی کرده
می خواد با سوفیا لورن ازدواج بکنه.
نه، اون ازدواج کرده، مردم راجع به استارها حرف درمی آرن.
سینما همینه دیگه!
ما یک فیلم خیلی خوب دیدیم تو سینما رکس
"دوایکینگها"
کرکداگلاسخیلیخوببود
آرزویقبلیه وایکینگهام بود که شمشیر به دست کشته شوند.
این زیپش خرابه!
اونروبراتدرست می کنه. درستش کن علی آقا.
اگر لباس هاشو خوب براش بدوزی
من با این کارگردانه رفیقم
بهش می گم یک نقش خوب بهت بده.
من خودم آرتیستم
یه موقعی می رفتم خیابون لاله زار
و همه فیلم های خوب رو می دیدیم.
تو سینما ایران یه فیلم خوبی گذاشت بود
"اسپارتاکوس" چه فیلمی!
یک فیلم از جان فورد بود
فیلمی به بزرگی کارگردانش
مردی با ۴ جایزه اسکار
نگاه کن.
این به درد فیلم نمی خوره.
علی برات درستش می کنه!
مطمین باش برات درستش می کنه.
این خیلی بزرگه، چی کارش کنم؟
هر کار می توونی انجام بده...
چه فیلم های خوبی دیدیم
باور کن
همه هنرپشه ها می آمدن این جا و من براشون لباس می دوختم.
راستی جان وین یادته؟
آره، یک فیلم بازی کرد "فاتح"
مالچنگیزخان بود.
این سر آستین هاش هم پاره است.
برات درستش می کنه!
علی آقا، اون رو هم درست کن.
خیلی سخت گیره. ایرادیه!
به هر حال، سعی ات را بکن. دقت کن.
همونطور که گفتم تو فیلم فاتح بازی کرده بود
می گفت: ویکینگها چند نفر بودن؟
سی؟
شصت نفر آماده کن برای حمله به آن ها.
لباس هام تو این برف خیس نشه.
آقای مخملباف یک چیزی بگه!
آقای مخلباف کیه؟ کارگرزان تو منم.
به نظرم بهتره که تو این برف راه بریم تا لباس هات واقعی تر بشه.
مگه تو کارگردانی؟
معلومه
مگه نشنیدی آقای زینال زاده گفت:
"بروجوانی خودت را کارگردانی کن"
میدونیچهجوریکارگردانی کنی؟
اتفاقا هر کسی بهتر می تونه جوانی خودش رو کارگردانی کنه.
وقتی من پاسبان بودم، مدل نداشتم تا بفهمم پاسبانی چیه؟ رفتار پاسبانی چیه.
کجا داری می بری من رو؟
آموزش پاسبانی!
اونجاوایستا
فرضکناونجاجلودرخونهیک تیمساره.
کلاهت را بگذار سرت.
روم نمی شه.
روم نمی شه چیه؟ کلاهت رو بگذار سرت.
خبردار
این خانه یک نیمساره
اگر به تیمسار حمله کنند تو اعدام می شی
و حواست باشه که فریب نخوری
اگر کسی ازت آدرسی چیزی پرسید،
فریب نخوری.
اگر دختر تیمسار اومد و رد شد
دست و پات نلرزه.
با اولین دختر که دیدی عاشق نشی ها
مواظب باش کسی اسلحه ات را نبره
همیشه مواظب اسلحه ات باش
الان امتحانت می کنم!
ببخشید کوچه بنفشه کجاست؟
مستقیم
دستت رو بگذار رو اسلحه ات.
ببخشید
پس همیشه دستت رو اسلحه ات باشه
من می خوام گولت بزنم.
من ازت یک سوال می کنم.
ببخسید، کوچه بنفشه کجاست؟
حواست باشه همیشه دسست روی اسلحه ات باشه!
آفرین، این طوریه!
گوش کن. من برمی گردم
فرض کن من تیمسارم
ببینم چه کار می تونی بکنی؟
سلام...
"سلام" چیه؟
تو ارتش سلام نداریم
سلام نظام اینه...
تیمسار داره می آد
نگاه کن!
این جوری سلام نظامی می دی.
نشون بده ببینم.
خیلی شله "ضعیفه"کلاهتروبدهمن.
تویکیازتیمسارهای شاهی!
من پلیسم. نگاه کن.
بیایید این جا جناب تیمسار
چرا می خندی؟
من تیمسار نیستم.
خنده نداره عزیز من.
مگر رضا شاه کی بود؟
یکسربازمعمولی
کهبعدشاهشد
اگرتوهمپیشرفتکنی، یک تیمسار می شی.
فکر کن این یک قشون است.
می خوای ازشون سان ببینی.
نگاه کن می چی کار می کنم تو هم همین کار را بکن.
این جوری.
من گرسنه ام
سوپ نذریه؟
بله
از کجا گرفتین
از در قدیمی
من جرات نمی کنم در بزنم.
چی؟ بزن.
نه اون رو نه.
آن مال زنهاست
اگه باز کنن ببینن زن نیستی ناراحت می شن.
این رو بزن که مردها می زنن.
ببین من دو تا ضربه زدم یعنی دو تا مرد پشت در هست.
بعدش کجا می خوایم بریم؟
بعدش می ریم گل فروشی.
برای چی؟
گل بخریم.
گل برای چی؟
اون موقع که می رفتم سر پست
گل دستم بود می خواستم بدم به یک دختری.
ای ناقلا!
میدونیچرامیخواستمبهشگلبدم؟
هرروز می اومد از من سوال می کرد.
یک روز ساعت می پرسید، یک روز آدرس می پرسید،
آن قدر از من چیز پرسید تا من عاشقش شدم.
کیه؟
ببخشید
هنوز هم این جا آش نذری می دن؟
بله، دو نفرین؟
دو نفریم. ولی یک نفر آش می خوایم.
چشم
ممنون
این بدشانسی
این حرف را نگو، می خوای بدبختمون کنی تو؟
این رو می گی نمی زارن تو فیلم بازی کنیم.
چرا؟
مگه نشینیدی آقای زینال زاده گفت:
اون موقع که پاسبان بودی هر کاری می کردی
هر فکری که داشتی، همه را به جوانی بگو.
خوب. من می خواستم گل رو به اون دختر بدم که چاقو خوردم.
بعدش چی کار کردی؟
هیچی
آنقدر ناراحت شدم که مریض شدم.
امیدوارم به آرزوهاتون برسین!
خیلی ممنون
تو اصلا نمی خوری؟
نه بخور
وقتی من می رفتم سر پست
یک روز یک دختر از من ساعت پرسید
روز بعد آدرس پرسید.
پس فردا، یک چیز دیگه پرسید.
من فکر کردم دختره منو دوست داره
منم عاشقشش شدم.
چه جوری سر پست سر چهارراه تو عاشق شدی؟
خب اتفاق اقتاد، من اون جا اون رو ملاقات کردم.
تو ناقلایی!
دوستش داشتم و می خواستم باهاش ازدواج کنم
بعد چی شد
هیچی...
گل رو بهش ندادم چون این کارگردانه
اومد بهم چاقو زد.
کدوم کارگردان؟
مخملباف، اون موقع ۱۷ ساله بود
اون بهم چاقو زد. الان شده کارگردان
گل رو به دختر دادی یا نه آخرش؟
نه، چاقو خوردم.
انتظارش رو نداشتم
و دختره ناپدید شد.
بازم آش بیارم؟
نه، ممنون.
کاسه رو بگذارید اون جا هر وقت تموم کردید.
چشم، خیلی ممنون
من روم نمی شه
با یک گل برم جلوی کسی
منظورت چیه؟
گل رو بگیر دستت برو
ای کاش من جوان بودم، اون موقع بهت نشون می دادم که چه جرودی گل تو دست می گیرن.
برو، باید یاد بگیری.
ببین همین بازار بود که می می آمدم پست می دادمژ
دختر ازم یک چیزی می پرسید.
من یک ماه بود منتظر بودم که گل رو بهش بدم.
اما دستم می لرزید.
حالا تو وایستا اون جا پست بده
من اون دخترم.
گل رو چی کاز کنم؟
بگذار اونچا
ببخشید، کوچه بنفشه... 
اونجاست.
نه! تو می خوای گل رو بهش بدی، اما نمی تونی.
فهمیدم.
من برمی گردم و دوباره تمرین می کنیم.
ببخشید. کوچه شبنم کجاست؟
این جوری که نه!
اگر من فوری بهش گل را می دادم که
۲۰ سال عمرم تلف نمی شد.
می خوای گل رو به من بدی اما تا می خوای بدی
دستت می لرزه نمی تونی گل رو به من بدی
اصلا کی تو رو انتخاب کرد؟!
من اون پسر دیگر رو انتخاب می کردم چون
اون بهتر بازی می گرد!
فقط به خاطر فیزیک صورتش نبود.
تو حتی یک صحنه به این سادگی رو نمی تونی بازی کنی.
فهمیدم.
ببخشید، ساعت چنده؟
دو دقیقه به دوازده.
ممنون.
دیدی، اون دختر رو دیدی ازت ساعت پرسید؟
عین همین اتفاق می افتاد.
اول فکر می کردم دختر مدرسه ای است دیرش شده،
اما فردا و پس فردا هم که سوال کرد
یواش یوشا فهمیدم یه حسابی تو کاره.
آقا نمی شه یک کم زودتر بگین؟
چرا؟
اگر دیر برم خونه، مادرم مریضه ممکنه ناراحت بشه.
اگر تو انیقدر بچه ننه ای، چه جوری می خوای بشریت رو نجات بدی؟
مگه هر کی می خواد بشریت رو نجات بده، باید مادرش رو ناراحت کنه؟
نه، می تونه مادرش رو هم ناراحت نکنه، اما همه چی با هم نمی شه.
یک سوال دیگه.
تو کسی رو دوست داری؟
بله.
کی؟
خدا، مادرم، پدرم، دوستام رو، انسان ها رو...
نه، منظورم یک کسی که بعدا بخوای باها ازدواج کنی؟
او الان جوانی من هستی.
بله.
پس یکی رو دوست داری.
بله.
ار می خوای بشریت رو نجات بدی چه جوی می خوای ازدواج کنی؟
دو نفری که بهتر می شه.
کیه، فامیل؟
بله.
دخترخاله؟
نه
دخترعمه؟
نه
دختردایی؟
نه...
بله
اون هم تو رو دوست داره؟
بله.
خودش بهت گفته؟
نه.
پس از کجا می دونی؟
راستش، من بهش کتاب می دم،
هر وقت کتاب هام رو برمی گردونه، لاش گل گذاشته.
کجا همدیگررو می بینین که حرف بزنین؟
هر وقت می ریم خونشون مهمونی.
چه کتاب هایی بهش می دی؟
کتاب های رمان، شعر، کتاب های علمی، کامپیوتر.
می خونه پس می ده.
بله می خونه.
ازش می پرسی که خونده یا نه؟
نه، وقتی کتاب را می گیرم می بینم زیر جمله های خوبش خط کشیده.
اون هم می خواد مثل تو بشریت رو نجات بده؟
بله
از کجا می دونی؟
از جمله هایی که زیرش خط کشیده.
چون زیر اون جمله ها خط می کشه، پس تو فهمیدی می خواد بشریت رو نجات بده؟
بله
حالا می خوایم بریم خونه دخترخاله من.
منم اون موقع ها، جوان که بودم، به دختر خاله ام کتاب می دادم.
اونم زیر جمله های خوبش خط می کشید، لاش گل می گذاشت.
مسخره می کنین؟
چرا این فکر را می کنی؟
هر چی من می گم شما تکرار می کنید.
پس تو داری من رو مسخر می کنی
چون هر کاری من تو جوانی هام می کردم، تو الان داری می کنی.
خوب گوش کن. می خوام یک چیزی رو بهت بگم.
دخترخاله من، همون که من بهش کتاب می دادم و اون لاش گل می گذاشت
جوانی هام اون هم دنبال من اومد برای خلع سلاح پلیس.
هر دوتامون دستگیر شدیم ولی ون اون جرمش سبک بود
زودتر آزاد شد و بعد ازدواج کرد.
الان یک دختر داره عین خودش.
دخترش منو یاد جوانی های مادرش می اندازه.
دخترخاله تون همراهتون می آمد چی کار کنه؟
می آمد که حواس پلیس رو پرت کنه که من پلیس رو خلع سلاح کنم.
می رفت و ازش ساعت می پرسید یا آدرس می پرسید
حواس پلیس رو پرت می کرد تا من بتونم بهش حمله کنم.
فهمیدی؟
بله.
داریم می ریم خونه دخترخاله من.
می ریم چی کار؟
الان برمی گردم.
دخترخاله
دخترخاله
خونه نیستی؟
کیه؟
محسن
تویی محسن؟
چه عجب این طرف ها، بیا تو
یک دقیقه بیا بیرون.
بیا تو، دستم بنده.
نمی تونم کسی همراهمه
بیا تو چایی حاضره
بیا دم در. تنها نیستم.
با جوانیم اومدم سراغ جوانیت.
سلام پسرخاله
سلام
خوبید؟ بیاین تو
بگو مادرت بیاد
بفرمایید تو
بگو بیاد بیرون
دخترخاله
بله؟
می خوام دخترت رو ببرم جوانی هاتو بازی کنه
جوانی ها یادت می آد؟
آره، یادش بخیر.
پاسبانه یادت می آد؟
خدا نبخشدت چی کارش کردی بنده خدا را؟
اومده بازیگر شه
واقعا؟
به خدا
اومدم دخترت رو ببرم جای جوانی های تو بازی کنه، می آد؟
دیگه دست از سر ما بردار محسن!
این برای فیلمه.
نه، ممنون
بیا تو یک چایی بخور.
گوش کن.
چیه؟
یادت رفته من چایی نمی خورم؟
آره،یادشبه خیر
تو چی، هنوز چایی نمی خوری؟
من می خورم.
سلام
چه عجب
بچه ها خوبن؟
شوهرت چه طوره؟
خوبه، دخترت چطوره؟
سلام می رسونه
اجازه می دی دختر روببریم تو فیلم من بازی کنه؟
نه محسن جون
دوست ندارم جوانیش مثل جوانی من باشه.
بریدی به این زودی؟
بگذار حرفش رو نزنیم
خوش آمدید، بفرمایید
من چایی نمی خورم
بفرمایید
نه، اصلا چایی نمی خورم.
چرا نه؟
چایی نمی خورم.
محسن پاسبانه رو کی خلع سلاح می کنیم؟
جمعه ساعت ۱۰
همه چیز آماده است؟
مطمینی؟
آره
تو همون کارهای رو بکی که تو این مدت داری می کنی.
ازش ساعت می پرسی یا مثلا آدرس می پرسی.
حواسش رو پرت می کنی دیگه.
باشه.
برام کتاب آوردی؟
آره
ممنون
توش خط نکشی ها، امانته!
مریم،  بیا تو
بیایید یک میوه ای چیزی می خوردید
خیلی ممنون
خواهش می کنم خداحافظ
پسرخاله، به مامانم بگو بگذاره بیام دیگه.
چقدر باید درس بخونم؟
چه قدر باید تو اون اتاقم بمونم؟
من دیگه درس نمی خونم
من دیگه خسته شدم
مامان ولم کن. بگذار برم.
بیا آماده شو برو مدرسه.
بگذار برم دیگه...
خداحافظ. بازم بیا این جا.
مامان بگذار برم دیگه، از بس با خودم نقش بازی کردم خسته شدم.
گفتم بیا تو.
شکایت نکن.
تروخدا!
نمی گذارم.
تا کی باید تو این خونه بمونم، بگذار برم مامان.
اگر بریم سراغ دخترداییت
فکر می نی بیاد نقش دخترخاله من رو بازی کنه؟
فکر کنم بیاد.
فکر می کنی دوست داره بازی کنه؟
بله.
باید بریم از پدرش اجازه بگیریم؟
اول بگذارید ببینم خودش راضیه؟
اگر راضی شد، بعد شما از پدرش اجازه بگیرید.
الان خونه است؟
نه، الان مدرسه است.
چرا دختر دخترخاله خودتون نیامد بازی کنه؟
مادرش مخالف بود.
مگه مادرش نمی خواست با شما بشریت رو نجات بده.
آره می خواست ولی...
دارن تعطیل می شن!
تعطیل می شن؟
بله.
پس برو ببین دوست داره بیاد؟
سلام. چطوری؟
من برای یک فیلم انتخا شدم قراره بازی کنم.
یک دختر هم احتیاح دارن. کارگردانش گفت من از تو بپرسم.
جدی می گی؟
بازی می کنه تو؟
بله
بیا باهاش صحبت کن.
واقعا
با من بیا
مطمینی من رو قبول می کنه؟
خودش گفت ازت بشرسم.
قبول کرد.
خانم راضی هستین شما؟
بله من دوست دارم تو فیلم بازی کنم.
اگر شما راضی هستین من با پدرتون صحبت کنم؟
من می رم ببینمش. خداحافظ
ممنون
مواظب خودت باش. حالا دیگه تو یه بازیگری.
به نظر تو دو نفر که می خوان بشریت رو نجات بدن می تونن با هم ازداج کنن؟
البته
وقتی بچه دار شدن باز هم می تونن بشرین را نجات بدن؟
خب معلومه!
دو نفر بهتر می تونن تا یک نفر!
اگر بچه داشته باشن باید مواظب بچه خودشون باشن.
نمی تونن بشریت رو نجات بدن که.
می تونن. مثلا اگر بجه داشتم، بچه های خودم رو خیلی دوست دارم
بعد می تونم تمرین کنم بشریت رو هم دوست داشته باشم و بشریت را مواظبت کنم.
این احتیاج به نمرین داره.
کجا رفتی؟
اون مرده همسایه مو خیلی فضوله. نمی خواستم ببینتمون.
ساعت چنده؟
ساعت ندارم.
من دوست دارم وقتی بزرگ شدم بشم پدر بشریت.
تو هم می تونی بشی مادر بشریت.
چه جالب.
دوست ندارم فقط بابای بچه های خودم باشم.
یک عالمه بچه بی پدر تو دنیاست.
اصلا بشریت پدر نداره، اگر داشت وضعش این نبود.
قبول داری؟
چی رو؟
این که بشی مادر بشریت.
یه شرط داره.
چه شرطی؟
یادته یک تیاتر تو مدرسه بازی کردی، با لهجه یزدی؟
با اون لهجه بهم بگو.
دارم جدی بحث می کنم.
من هم جدی می گم.
مگه نمی شه مسایل جدی رو با لهجه یزدی گفت؟
می آی بشیم نه، بابای بشریت؟
می دونی باید از چند نفر نگه داری کنی؟
خیلی.
شش میلیارد بچه.
شش میلیارد؟
بله.
جا نداریم براشون.
مجبور نیستیم همه رو جمع کنیم تو خونه که مواظبشون باشیم.
پس چی؟
فقط باید یک کاری براشون بکنی، غصه شون رو بخوری!
تو که نمی دونستی بشریت چند نفرند، چطور می خواستی بشی مادرشون؟
من دوست دارم، فقط یک کم کمترشون کن!
می تونی نصف شون را مواظبت کنی؟
خیلی زیاده.
یک میلیارد نفر رو چی؟
باز هم خیلی است.
پونصد هزار نفرشون رو می تونی؟
خیلی زیاده
فکر کردی این جا مدرسه است.
پس ارزشش رو نداره
من یک مادر دیگه برای بشریت پیدا می کنم.
یک مادری که همه بشریت رو نگه داره.
من پدر مادر بشر را تنبیه می کنم.
من خودم می خوام بشم مادر بشریت.
فراموش کن.
لوس نشو. من می خوام مادر بشر بشم.
قول می دی؟
قول می دم.
قول می دی مادر خوبی برای بشر بشی؟
قول بده که چای هم نخوری.
قول می دم.
بیا شمع روشن کنیم و قسم بخوریم ننه، بابای خوبی باشیم.
یزدی حرف زدن دیگه بسه!
خیلی بامزه بود.
تو فیلم ما باید یک پاسبان را خلع سلاح کنیم.
براین این که اسلحه اش را بگیریم باهاش بریم بانک سلطنتی رو بزنیم.
بانک بزنیم؟
آره.
که با پولش تو صحراهای آفرقا گل بکاریم
و یا نون بخریم برای مردم فقیر بیچاره ها.
چی، دیوونه ای!
گل کاشتن تو آفریقا!
نگاه کن اون زن رو که انجا نشسته
گرسنه است، شیر نداره به بچه اس بده.
کدوم زن؟ بی معنی!
برای فیلم قراره بیارن.
ما باید برگردیم این و اون رو این جا ببینیم
بعد دلمون براش بسوزه
و بریم بانک رو بزنیم
من دیرم شد، باید برم.
یادت باشه از بابات اجازه نامه بگیری
وگرنه کارگردان اجازه نمی ده تو فیلمش بازی کنی.
به هر حال خوش گذشت. خداحافظ
ساعت چنده؟
این ساعت ها خرابن برای تعمیر آوردن این جا.
ببخشی.
خواهش می کنم.
ببخشید، ساعت چنده؟
دو دقیقه به دوازده.
دیدی، اون دختر ازت ساعت پرسید.
دقیقا عین همین بود.
من فکر کردم اون مدرسه اش در شده
ولی فرداش که اومد، پس فرداش
فهمیدم که حسابی تو کارشه
تو من رو از خوا بیدار کردی
سردرد گرفتم.
یک قرص مسکن بخور.
قرص هم فایده نداره.
چرا این دختره نیامد منو ببینه؟
ممکنه فکر کرده تو مردی.
شاید هم این جوری فکر کرده.
اگر این جوری فکر نکرده بود، یک ماه با هر بهانه ای نمی اومد
ساعت بپرسه از من
یا آدرس بپرسه، حتما دوست داشته منو.
می خواست منو ببینه دیگه.
من نمی دونم. تو یک هنرپیشه ای یا عاشق پیشه!
من هنوز نفهمیدی.
من یک بازیگرم.
و یک نقش مثبت می خوام
که بتونم به اون دختر برسم.
اگر کارگردان این نقش مثبت را بهم نده نمی بخشمش!
اگر نده چی کار می کنی؟
من نمی بخشمش... و خدا هم نمی بخشدش.
اون یکبار این ضربه رو به من زده، زندگی مو نابود کرده.
عشق من رو ازم گرفته.
من برای زن گرفتن این همه باید تلاش کنم.
این همه این و و آن ور می رم.
منت مخملباف رو می کشم برای چی؟
برای این که به اون دختر برسم.
من خیلی بهش فکر می کنم
چون یک روز تو ارومیه تو بازار
دیدم یک نفر که خیلی شبیه اونه داره می آد.
فکر کردم، همون خودشه.
ولی خودش نبود، شبیه اش بود.
فقط کمی ابروهاش نازک تر از اون بود.
بعد مادرم رو فرستادم خواستگاری.
دختره از من پرسید تو هنرپیشه ای؟
گفتم: نه
فهمیدم خیلی دوست داره، من هنرپیشه بشم.
گفتم: آره، هنرپیشه ام.
گفت چرا به من دروغ می گی؟
گفتم: نه دروغ نمی گم
به دنبال جوانی پاسبان
دوربین ۱ - برداشت ۱
اونجا وایستا.
آقای زینال زاده، چه جوری ما حواسش رو پرت کنیم؟
الان که جوانی مخملباف می خواد بیاد چاقو بهش بزنه،
این می فهمه چه خبره.
ما باید حواسش رو پرت کنیم.
بگذاریم یکی از عابران یک چیزی ازش بپرسه.
این حواسش پرت شه تا
اون بتونه بیاد چاقوش رو بزنه.
نمی دونم چیبگم.
می ترسم یک نفر رو بیاریم، کارگردان بیاد ببینه ناراحت شه.
خدا بیامرده مادرم همین طور غریبانه مرد.
خدا بیامرزدش...
من هم بیام؟
تو برگرد.
این جا یک آفتاب بود ندیدیش؟
آفتاب که یک جا نمی ایسته!
من یک گلدون گذاشته بودم توش.
گلدون دست یک زنی بود داشت ته بازار می برد.
یک گل سفید؟
یادم نمی آد.
ممنون.
یک گلدون ندیدین؟
آقا، یک گلدون دست کسی ندیدین؟
یک گلدون سفید ندیدین؟
یک گلدون سفید ندیدین؟
خانوما شما یک گلدون سفید ندیدین؟
بله.
شما برداشتین گلدون رو؟
کجاست؟
گذاشتیم کنار گرما یخ زده بود.
وقت ما را تلف کردی. بدید به من گل رو.
اون  گل رو بدین به من.
بفرما.
ممنون.
سلام
سلام
یک چاقو تو داشبورده بردار
دکمه اش رو فشار بده.
محکم بزن به دستت.
به دستم؟
نترس. قلابیه.
نمی شه جور دیگه ای بشریت رو نجات داد؟
می ترسی؟
دنبال بهانه می گردی؟
به دختردایی ات گفتی بیاد بیرون منتظر شه؟
همینه؟
بله
می دونه چی کار باید بکنه؟
بله.
دیدی طوری نشدی؟
دیدم ولی خب باز هم می گم
راه دیگه ای وجود نداره؟
مثلا، فکر بشر رو عوض کرد؟
آره، این حرف جوان های ۱۷ ساله امروزه، ولی ما این طور فکر نمی کردیم.
خیلی معطل نشدین که؟
نه
موافقت نامه پدرتون را هم آوردید؟
بله، رضایتش رو گرفتم.
چرا دیر کردی؟
داشتم این کتاب رو می خوندم.
چرا شما گل می ریزین لای کتاب می دی به پسرعمه ات؟
ببین شما دو تا می رید توی بازار
اون تلاش می کنه حواس پاسبان رو با سوال پرت کنه.
"اینآدرسکجاست؟"
"ساعتچنده؟"
بعدتومیریپلیسروخلعسلاحمیکنی.
اگردیدیشلوغهبرودوبارهبرگرد
و اگر مردم ریختن شعارهای ضد شاه بده...
چرا این رو زیرش خط کشیی؟
یک جمله خیلی قشنگه، یک نگاه کن.
اگر مردم ریختن و خواستن جلومونو بگیرن
این رو فریاد می زنیم.
چی؟
این جمله رو.
بریم.
یعنی بگیم تا درخت هست زندگی باید کرد.
بریم.
به دنبال جوانی کارگردان
دوربین ۲- برداشت ۱
برید تو کادر
تو باید ازش یک سوالی بکنی
که حواسش پرت شه، من اسلحه اش رو بگیرم.
اگر متوجه بشه
متوجه نمی شه
آخه اگر تو حواسش را پرت نکنی
من مجبور می شم بهش چاقو بزنم.
دوست ندارم این کار رو بکنم.
نه! نون بخرید.
وقتی باهات حرف می زنم به دوربین نگاه نکن.
عقب تر وایسی، که من بتونم او را ببینم.
ازش بپرس برای چی نون گرفتی.
برای چی نون گرفتی؟
برایاینکهچاقوروزیرشقایم کنم.
بریم اون سمت.
خانم به دوربین نگاه نکنین.
کمک کنید. بچه ام گرسنه است.
به یک زن بیچاره کمک کنید.
مرسی.
به فارسی بگید نه به فرانسه.
خدا عمرت بده، خدا عوضت بده.
اشکال نداره، ادامه بدین.
بچه ام گرسنه است، خودم گرسنه ام.
تو جلو برو
آماده ای؟
چراگریهمیکنی؟
چرا گریه می کنی؟
من نمی تونم بهش چاقو بزنم.
مگه نمی خوای بشریت رو نجات بدی؟
نمی خوام بهش چاقو بزنم.
مگه نمی خوای تو آفریقا گل بکاری؟
به من نگاه کن.
مگه نمی خوای تو آفریقا گل بکاری؟
نمی خوام به کسی چاقو بزنم.
همین جوری هم می شه گل کاشت.
همین جوری هم می شه نجاتشون زاز.
بریم این صحنه رو تکرار کنیم.
خانون، دوباره این صحنه رو تکرار می کنیم.
چاقو رو برداد
تو جلو برو
خوب آماده ای؟
دستت را بنداز پایین
خودت را کنترل کن.
این گلدون مال شما نیست خانوم؟
نه
یخ زده.
این جا پاسبانی نیست من ازش سوال کنم.
این جا کسی نیست من سوال کنم.
ما زود رسیدیم.
بریم دوباره بیایم تا نیامده اند.
بدو، بدو.
این جا یک گله آفتاب بود، ندیدیش؟
آفتاب که یک جا نمی ایسته.
من یک گلدون توش گذاشته بودم.
دیدم یک گلدون دست یک زنی بود داشت ته بازار می برد.
سفید بود گلدونش؟
یادم نمی آد.
به دنبال جوانی کارگردان
دوربین ۲- برداشت ۲
تو باید حواسش رو پرت کنی
که من بتونم اسلحه اش رو بگیرم.
اگر بفهمه؟
نمی فهمه.
اگر حواسش رو پرت نکنی من مجبور می شم چاقو بزنم ولی نمی خوام.
بریم نون بخریم.
نون برای چی؟
برای مخفی کردن چاقو.
ببخشید من عجله دارم، می شه زودتر بگیرم؟
تو برو من می آم.
من نمی خوام نقش منفی بازی کنم.
انشالله
اگر همچین نقشی بهم بده، صورتش رو داغون می کنم.
جوانی محسن داره می آد.
کدومه؟
همون که نون تو دستشه.
این صحنه یک بار اتفاق می افته ها!
خیلی دقت کن.
حواست جمع باشه.
برداشت دومی وجود نداره.
ببخشید ساعت چنده؟
کات، آقای زینال زاده.
کات.
چرا؟
خانم می بخشید شما با جوانی آقای مخملبافید؟
بله.
من شرمنده ام. نمی تونم.
چی شده؟
نمی خوام بازی کنم.
دوباره دیوونه شده؟
دارم می رم خونه.
برو بیارش، دوباره دیوونه شده.
زینال، چی شد؟
سلام آقای مخملباف
این رو نگه دار.
از این خانوم یک سوالی کرد، ناراحت شد رفت.
چی پرسید خانوم؟
پرسید: شما با جوانی آقای مخملبافید؟
چرا رفت زینال؟
وقتی این خانوم رو دید زد به سرش.
ما هم بریم؟
نمی تونیم ادامه بدیم
الان بازار شلوغ می شه دیگه نمی شه کار کرد.
می خوای برم دنبالش؟
شما هم می تونین برین.
جمعه می آم دنبالتون.
آقای زینال زاده
این ها رو نگه داری و گرنه پدرم ناراحت می شه.
برید پس.
زینال برو دنبالش.
کجا می خوای بری تو؟
برمی گردم خونه.
برای چی برمی گردی؟
نمی خوام بازی کنم.
تکلیف من چی می شه؟
به من چه مربوطه.
نمی زارم بری.
نمی خوام بازی کنم.
اما خودت گفتی که...
گفتم بازی نمی کنم.
تو گفتی اون دختر ارومیه با اون دختره فرق می کنه.
اصلش قلابی درآمده، اون که دیگه بیشتر قلابیه.
صبر کن. می خوام باهات حرف بزنم.
گوش کن.
من نمی خوام بمونم این جا.
گوش کن.
می خوام برم
من بازی نمی کنم.
یک بار به حرف من گوش کن.
آبروی من می ره اگر این فیلم رو بازی نکنم.
به من چه مربوطه؟
من ۲۰ سال سرگردون بودم
کسی برای من ناراحت شد؟
تو قول دادی با هم بازی می کنیم این فیلم رو.
فکر می کردم دارم زندگی به دست می آرم
به خاطر زندگیم فیلم بازی می کردم.
صبر کن.
من نمی دونستم این فیلم همه چیزم را ازم می گیره.
به مردم چی بگم اگر برگردم؟
هر چی دوست داری بگو.
تو نگران من نیستی؟
مشکل تو به من مربوط نیست.
تو قول دادی.
من قول دادم ولی آخه اون غلط بود. اون می خواست منو بکشه.
به خاطر من بمون.
یک ماه بود می خواستم گل را بهش بدم
اما نمی تونستم.
تا می خواستم گل رو بدم، دست و دلم می لرزید.
حالا ۲۰ سالگی منی، من اون دخترم.
برو وایسا اون جا.
این خوبه؟
خوبه.
فکر کن من اون دخترم.
هر کس اومد ازت سوال کرد تو برنش (شلیک کن)
تورو هم بزنم؟
آره.
حالا می آم ازت یک چیزی می پرسم.
آماده ای؟
بله.
من نمی دونستم که اون عاشق من نیست، قاتل منه.
پس بزن.
باشه.
ببخشید، کوچه بنفشه کجاست؟
بزن. (شلیک کن)
من نمی تونم.
چرا نمی زنی؟
تو برای من مثل برادرمی.
۲۰ سال زندگی منو از من گرفته.
۲۰ سال من رو سرگردون کرده.
پس بزن!‌ (شلیککن)
مننمیتونمبروبزنم.
بزن! (شلیککن)
نمیتونم،تودوستمنی.
مندارمبهتمیگم.
منکهمننیستم. مناوندخترم.
من رو بزن.
باشه.
این رو بده به من. برو اون جا و بیا.
تو او دختری، منم اون پاسبانم.
من اون دخترم.
تو اون دختری، من اون پاسبانم
بیا و یک سوالی از من بپرس.
حواست پرت باشه.
ببخشید...
تو برو!
ببخشید، ساعت چنده؟
ببخشید، ساعت چنده؟
ببخشید،ساعتچنده؟