وبسایت رسمی خانه فیلم مخملباف - Makhmalbaf Family Official Website

كتاب آفرينش

Wed, 03/12/2014 - 18:00

 

براى حنا 

 

كتاب افرينش

(فصل تولد)

ايات ١ تا ٢٠

بنام من كه ترا آفريدم و هيچ نتوانست مرا از اين كار باز دارد.

ترا آفريدم نه براى آن كه بسيار چيزها به دست آورى و نه براى آن كه چيزى هر چند كوچك به دست آورى. ترا آفريدم براى آن كه سلامت باشى و شاد و دوست ديگران. كه اگر سلامت نباشى، خواهى مرد و اگر شاد نباشى، خود را خواهى كشت و اگر دوست نباشيد، يكدگر را خواهيد كشت و چنان مى شود كه گويى من شما را نيافريده بوده ام.(١)

ترا بنام نامى خود آفريدم كه در اكنون و اين جا زندگى كنى. پس ترا فرموديم كه گذشته را دفن كن و ديگر به گورستان باز نگرد و ترا فرموديم كه به فردا، فردا بينديشى.(٢)

و مقرر كرديم ملك شادى را كه به تو آنگاه شادى تحفه كند كه تو از توقع خويش بكاهى. پس هرگاه غمگينى بدان كه بسيار از خود و ديگرى مى خواهى.(٣)

ترا مى فرماييم كه نگريز، روبرو شو آرام آرام با آنچه از آن مى ترسى و بى اعتبار كن اضطراب هايت را، چرا كه اين ها همه وهم است و آنچه بر تو خواهد گذشت، آسان تر از آن است كه مى انديشيده اى.(٤)

ما كه پروردگار توييم، ترا روزى نگريستن به چيزها عطا كرديم، نه انديشيدن به چيزها. پس نينديش، بزى كه زيستن كوتاه و در گذر است.(٥)

اى مخلوق من خوب خودت باش، نه خوب ديگران. و از اين و آن مهر مطلب. با ايشان مدارا كن و خشم ات را به بعد موكول كن.(٦)

ترا مقرر كرديم آنچه را نمى دانى با انجامش بياموزى و ترا مقرر نكرديم كه خويشتن را با ديگرى يا با خويشتن خويش مقايسه كنى. مسابقه نده اى بنده من، كه من شمايان را براى همكارى آفريدم، نه براى حسادت و جنگ.(٧)

 

در نگاه من شما بندگان سه گونه ايد: اول قربانيان. كه گناه خويش به گردن ديگران مى اندازيد. دوم مشغولان. كه فرصت زيستن را از خويش دريغ مى داريد. سوم مسئولان. آنها مومنان اند و خود را آن چنان مى آفرينند كه مى خواسته اند از ازل چنين آفريده شده باشند.(١١)

به شما امر كرديم كه سه چيز را فراموش نكنيد: سوم، آينه. براى آن كه لبخند خويش را به تماشا بنشنيد و بدانيد كه شادى و زيبايى يكى است و من شير و دندان را سپيد آفريدم.(١٢)

دوم، براى مردگان خويش نفس عميق خيرات كنيد، كه آن ها آرزويى جز اين در سر نمى پرورانده اند.(١٣)

و اول، اى مخلوق من مرا بيش از اندازه ياد مكن. بلوغ تو فراموشى من است و آرامش من فراموشى تو. بيا همديگر را ديگر نيافرينيم. اين همه دين كه تو بنام من خلق كردى، شايسته پروردگارى من نبود. و اين همه رنج كه من بر تو روا داشتم، درخور طاقت تو نبود.(١٤)

براى شما حقيقت را چون آينه اى از آسمان فرستادم. زمين سخت آن را بشكست و شمايان هر كجا تكه اى از آن را برداشتيد و گمان برديد حقيقت كامل پيش شماست و ديگران را به حقيقت خود فرا خوانديد. حال آن كه من هر كه را حقيقتى ارزانى كرده بودم.(١٥)

اى بنده من زمين را آفريدم تا در آن به سلامتى و صلح و شادمانه زيست كنيد و شما زمين را قطعه قطعه كرديد تا آن جا كه به هر كس باغچه اى رسيده است و در تنهايى خود چون كرم مى لولد. به زمين فراخ من باز گرديد و به نام نامى من هرچه مرز است و ديوار از زمين، اين سياره يگانه برچينيد كه من شما را براى يكديگر آفريدم.

روبروى هم بنشينيد و دستان يكديگر رالمس كنيد و چشم در چشم هم لبخند بزنيد و موهاى يكديگر را ببوييد و لب هاى يكديگر را مزه كنيد كه من شما را حواس پنجگانه بخشيده ام.(١٦)

فروشگاه ها فريبگاه هاى شمايند. شما به هيچ چيز احتياج نداريد، جز سيب كه از باغ يكديگر مى دزديد.(١٧)

اى مخلوق من اگر مى دانستم با نام من يكديگر را قضاوت مى كنيد و به مسلخ مى بريد، شما را بى نام خود خلق مى كردم، تا هيچ موجود نداند چگونه به وجود آمد.(١٨)

ترا بنام نامى خود آفريدم كه در جهان آنگونه كه مى خواهى زيست كنى، پس نينديش زندگى كن، كه انديشناكى غمناكى است.(١٩)

بنام نامى من كه ترا افريدم و هيچ نتوانست مرا از اين كار بازدارد...(٢٠)

 

تونس

شهريور ٢٠١٤

محسن مخملباف