وبسایت رسمی خانه فیلم مخملباف - Makhmalbaf Family Official Website

پنج عصر آخرين ساخته سميرا مخملباف

Fri, 31/10/2003 - 15:00

 
نويسنده : پرويز جاهد

سميرا مخملباف امسال با فيلم پنج عصر كه آن را بر اساس قصه اي از پدرش محسن مخملباف در افغانستان پس از سقوط طالبان ساخته است، در چهل و هفتمين دوره فستيوال فيلم لندن شركت دارد.
سميرا مخملباف در اين فيلم كه سومين فيلم بلندش است، افغانستان پس از طالبان را دستمايه خود قرار داده و بيانيه اي محكم و گستاخانه عليه قرائت بنياد گرايانه و خشونت آميز از اسلام و كهنه انديشي ديني ارائه مي دهد. فيلم فرياد حق طلبانه زناني است كه از ستم جاهليت طالباني و انديشه هاي زن ستيزانه آنها به تنگ آمده و اينك مي خواهند در فضاي به ظاهر آزاد افغانستان پس از طالبان، زندگي جديدي را آغاز كرده و حقوق پايمال شده خود را دوباره به دست آورند.
نقره، دختر جواني است كه پدري متعصب با انديشه هايي طالباني دارد كه زن را تنها در پستوي خانه مي خواهد و كمترين حق حيات انساني و اجتماعي براي او قائل نيست.
پدر نقره او را مجبور كرده كه در جلسات قرائت قرآن شركت كند. ولي نقره پس از آنكه پدر ش او را به مكتب قرآن مي رساند، از در ديگر مكتب بيرون مي آيد، برقع از سر برداشته و كفش پاشنه بلند سفيدي به پا مي كند، چتري بالاي سر گرفته و خرامان به سمت مدرسه اي مي رود كه در آن دختران افغاني در مقابل مدير مدرسه بدون ترس از آينده و خواست هاي واقعي خود سخن مي گويند.

او نيز در جواب مدير مدرسه مي گويد كه مي خواهد در آينده رئيس جمهور افغانستان شود. و اين در جامعه اي است كه روزگاري زنان را از ابتدائي ترين حقوق اجتماعي خود از جمله تحصيل محروم ساخته، و آنها را در پستوي خانه ها به بند كشيده و يا به جرم يي حجابي در ميدان هاي شهر تير باران و يا سنگسار كرده اند.
مخملباف به خوبي نشان مي دهد كه با اينكه طالبان مرده است، ولي تفكر طالباني هنوز با قدرت زنده است و پير و جوان نمي شناسد.
درشكه چي پير، دختران جوان را كه به شيطنت برقع از سر بر مي دارند از آتش دوزخ ترسانده و در بيابان از درشكه پياده مي كند و عكاس جواني كه از نقره عكس مي گيرد، ايده رئيس جمهور شدن او را به مسخره مي گيرد و معتقد است كه زن نبايد رئيس جمهور شود، بلكه بايد در خانه بماند و جارو كند.
سميرا با نشانه هائي كه مي دهد سعي مي كند ريشه اين گونه تفكر را به تماشاگر بشناساند. در فيلم اشاره هاي صريحي به آياتي از قرآن مي شود كه در آن خداوند مرد را نگهبان زن دانسته و يا مردان را برتر از زنان قرار داده است. فيلم اما در محدوده اين موضوع نمي ماند و به عرصه هاي ديگري نيز نظر دارد. بي آبي، گرسنگي، فقر، آوارگي و دربدري، مردم را به ستوه آورده است. در صحنه اي كه به شيوه فيلم هاي نئورئاليستي پرداخت شده، پيرزن و پيرمردي كه يكي از مرغ هاي نقره را دزديده اند زير بار آن نمي روند و سوگند دروغ مي خورند.
فيلم ساختار مستند گونه و در عين حال شاعرانه اي دارد. روايت سميرا از افغانستان امروز، روايتي ژورناليستي و گزارش گونه نيست، بلكه با نگاه شاعرانه و دردمندانه و انساني او آميخته شده است.
او تاكيد زيادي بر جنبه هاي زنانه شخصيت فيلم خود نموده است و سعي كرده علاوه بر ترسيم انديشه هاي او، به دنياي زنانه او نيز راه يافته و با بياني استعاري و نمادين، تمايلات و تمنيات دروني و جنسي او را نيز تجسم بخشد.

سميرا با بهره گيري از ساده ترين عناصر مثل صداي سم اسب، صداي باد، صداي چكه آب و صداي پاشنه كفش هاي زنانه توانسته فضائي سوررئال و اروتيك بسازد كه كاملا در تضاد با دنياي خشن و مردانه بيرون قصر قرار دارد.
به نظر مي رسد كه سميرا تا حد زيادي در اين فيلم تحت تاثير اشعار فدريكو گارسيا لوركا و عناصر سورئاليستي موجود در آن بوده است.
استفاده و تاكيد بيش از حد او بر شعر در ساعت پنج عصر لوركا كه فضاي پر التهاب و مرگبار اسپانياي درگير جنگ داخلي را تصوير مي كند ، گواه اين مدعاست.
فيلم سرشار از استعاره و نماد است. تاكيد بر چرخ هاي گاري كه با كندي به طرف ناكجا آبادي در حركت است، اشاره اي است روشن بر طولاني بودن پروژه دمكراسي در افغانستان و چشم انداز مبهم آن.
سطل هاي آويخته بر شانه هاي نقره ، سيماي فرشته عدالت را به او بخشيده است كه مي خواهد مهر زنانه اش را نثار مردم ستمديده افغانستان نمايد. پنج عصر اامسال در جشنواره فيلم كن جايزه ويزه هيات داوران را دريافت كرد.