وبسایت رسمی خانه فیلم مخملباف - Makhmalbaf Family Official Website

گفت وگو با مرضيه مشكينی كارگردان فيلم " سگ‌های ولگرد "

Fri, 30/07/2004 - 00:00

 

مرضيه مشكينی. متولد ۱۳۴۸ در تهران. همسر محسن مخملباف فيلمساز ايراني . او سينما را در خانه فيلم مخملباف آموخت. به عنوان دستيار كارگردان در فيلم‌هاي «سيب»، «تخته سياه» و «پنج عصر» و «۱۱ سپتامبر» از سميرا و در فيلم‌هاي «در» و «سكوت» از محسن مخملباف تجربه اندوخته است. 

اولين فيلم سينمايي او در سال ۱۳۷۹ با نام «روزي كه زن شدم» در ايران ساخته شد و براي اولين بار در جشنواره ونيز (بخش هفته منتقدين) به نمايش در آمد و سيزده جايزه بين المللي را در جشنواره‌هاي جهاني از جمله ونيز در ايتاليا، تورنتو در كانادا، شيكاگو در آمريكا، پوسان در كره، نانت در فرانسه، تسالونيكي در يونان و نوا سينما در بلژيك به دست آورد.

مرضيه مشكيني در سال ۱۳۸۲ دومين فيلم سينمايي خود را با نام «سگ‌هاي ولگرد» در افغانستان ساخت. اين فيلم براي اولين بار در بخش مسابقه اصلي جشنواره ونيز سال ۱۳۸۳ به نمايش در خواهد آمد. 

بيم پخش كننده ايتاليايي فيلم سگ‌هاي ولگرد به مناسبت حضور اين فيلم در بخش مسابقه اصلي جشنواره ونيز گفت و گوي زير را با كارگردان فيلم انجام داده است.

 

س ـ شما ايراني هستيد، چرا در كشور ديگري (‌افغانستان) فيلم ساختيد؟

مرضيه مشكيني: من در ايران به دنيا آمده‌ام. اما خانه من دنياست و من آموخته‌ام كه فيلمسازي راهي است كه بايستي به تخفيفِ دردهاي بشري كمك كند. همانطور كه پزشك بدون مرز داريم. هنرمند بدون مرز هم داريم. هر كجا دردي هست، شوق همدردي من مي‌شكفد. يكي از شعراي بزرگ ايران، سعدي شعري دارد كه به مناسبت همين نوع نگاه بر سردرِ سازمان ملل نصب شده:

بني آدم اعضاي يكديگرند

كه در آفرينش ز يك گوهرند

چو عضوي به درد آورد روزگار

دگر عضوها را نماند قرار

توكز محنت ديگران بي غمي

نشايد كه نامت نهند آدمي

افغانستان كشوري است دردمند و همسايه كشور من ايران. من فيلم اولم روزي‌كه زن شدم را دربارة درد زن شرقي در ايران ساختم. اين فيلم را دربارة بي‌پناهي كودكان شرقي در افغانستان ساختم. ممكن است فيلم سومم را در كشور ديگري بسازم. زادگاه من ايران است، نه اجباراً لوكيشن فيلم‌هاي من.

 

س ـ سوژه فيلم سگ‌هاي ولگرد چگونه به ذهن شما رسيد؟ 

 

مرضيه مشكيني: در سال ۱۳۸۱ در فيلم پنج عصر به عنوان دستيار سميرا مخملباف به افغانستان رفتم. روزي كه به دنبال يافتن لوكيشن مناسب براي فيلم پنج عصر مي‌گشتيم، سر از زندان كابل درآورديم. در آنجا كودكان خردسالي را ديدم كه در كنار مادر زنداني خود، در سلول زنداني بودند. اول فكر كردم آن‌ها هم زنداني هستند وقتي پرس و جو كردم فهميدم كه چون كودكان مادر زنداني، كسي را براي سرپرستي در بيرون زندان ندارند، شب‌ها از بي‌سرپناهي و بي‌كسي پيش مادرشان در زندان مي‌خوابند و روزها براي امرار معاش بيرون مي‌روند. به موقعيت اين كودكان فكر كردم و داستان سگ‌هاي ولگرد در ذهنم شكل گرفت. 

 

س ـ سبك فيلم سگ‌هاي ولگرد نئورئاليستي است و در فيلم صحنه‌اي هست كه مشخصاً به فيلم دزد دوچرخه اثر ويتوريو دسيكا اداي احترام شده. چرا اين سبك را در ساخت فيلم سگ‌هاي ولگرد برگزيديد؟

 

مرضيه مشكيني: فيلم سينمايي اول من «روزي كه زن شدم» بيشتر حال و هواي سوررئاليستي داشت. در اين فيلم هم لحظاتي سوررئاليستي وجود دارد ولي وجه غالب فيلم، رئاليستي است. دليل آن به شباهت افغانستان پس از جنگ و ايتالياي پس از جنگ و پيدايش نئورئاليزم در ايتاليا مربوط است. مردم افغانستان پس از ۲۵ سال جنگ خارجي و داخلي شرايط بسيار مشابهي به بحران اقتصادي ـ اجتماعي ايتالياي سال‌هاي ۱۹۴۵ تا ۱۹۴۸ دارند. فيلم‌ سگ‌هاي ولگرد فيلمي است در مورد مردم كوچه و خيابان در دوراني كه تازه از جهنم جنگ خارج شده‌اند.

 

س ـ فيلمنامه سگ‌هاي ولگرد از قبل نوشته شده يا في‌البداهه است؟

 

مرضيه مشكيني: همانطور كه گفتم سوژه اين فيلمنامه از واقعيت الهام گرفته شده، بعد من در باره آن و علل آن، تخيل و گفت و گو و تحقيق كرده‌ام و طرح فيلمنامه را نوشته‌ام. اما در زمان فيلمبرداري متناسب با آنچه دوباره از واقعيت الهام مي‌گرفتم و آنچه توسط كاراكترهاي واقعي به فيلم وارد مي‌شد، صحنه‌هايي به طور بداهه‌ وارد فيلم مي‌شد. مثلاً در فيلم صحنه‌اي هست كه سگ‌ها با هم مي‌جنگند. من در دل يك صحنة واقعي كه بخش‌هاي حاشيه‌اي آن را بازسازي كردم، به طور بداهه صحنه سگ‌ جنگي را وارد فيلم كردم كه در فيلمنامه اوليه نبود.

 

س ـ چرا بازيگران فيلم از مردم عادي انتخاب شده‌اند؟ 

 

مرضيه مشكيني: فيلمي كه در مورد واقعيت است، بهتر است در مكان واقعي و با آدم‌هاي واقعي ساخته شود. اين كار باعث مي‌شود ما به جاي آن كه ياد هنرپيشه‌هاي حرفه‌اي بيفتيم، ياد زندگي مردم واقعي كه در اطراف ما زندگي مي‌كنند و از آن‌ها غافليم بيفتيم. 

 

س ـ كار كردن با بازيگران غيرحرفه‌اي چه مشكلاتي دارد؟

 

مرضيه مشكيني: روش كاركردن با بازيگران غيرحرفه‌اي و درحقيقت بازي گرفتن از مردم كوچه و بازار مزايايي دارد و مشكلاتي. 

مزيت آن در بكر بودن بازيگران و رفتار آن‌هاست. ديدن آن‌ها در فيلم، ما را ياد نقش قبلي آن‌ها در فيلم ديگري نمي‌اندازد. مزيت ديگر، استفاده از رفتارهاي خود آن‌هاست. آن‌ها شبيه خودشان مي‌خندند و مي‌گريند و تعجب مي‌كنند و نه شبيه مارلن براندو يا آلن دلون. آن‌ها معمولاً از قصه بي‌اطلاعند و در نتيجه صحنه‌اي را كه در آن حضور دارند براي خودشان هم بكر و تازه است و وقتي قرار است در صحنه‌اي حيرت كنند، موقعيت آن‌ها را به حيرت مي‌اندازد. وقتي از گناه شرم مي‌كنند واقعاً شرم مي‌كنند نه اين كه شرم را بازي كنند. من فكر مي‌كنم بهترين الگوي بازيگري، زندگي است و بازيگران غيرحرفه‌اي خودِ زندگي هستند. 

البته احترام مي‌گذرام به بازيگران حرفه‌اي كه مي‌توانند لحظاتي را مثل زندگي واقعي خلق كنند. آن‌ها خدايان بازيگري‌اند، اما تعدادشان در دنيا زياد نيست. به خصوص در افغانستان سينما و تئاتر سال‌ها تعطيل بوده و آن‌ها تازه شروع كرده‌اند به كشف استعدادهايشان. و حتماً رفته رفته كساني پيدا مي‌شوند. همين دختر ۷ ساله‌اي كه در فيلم سگ‌هاي ولگرد بازي كرده است استعداد درخشاني براي خلق لحظات شبيه زندگي دارد و من اميداوارم فيلمسازان ديگري كه در افغانستان فيلم مي‌سازند، او را به كار بگيرند. او چنان استعدادي داشت كه اگر ديگري هم او را كشف كرده بود و در فيلمي به كار گرفته بود، باز هم من خودم را راضي مي‌كردم كه او را به كار بگيرم. اما متأسفانه اين موارد كم است. من خودم هروقت به تماشاي فيلمي مي‌نشينم اولين مشكلم اين است كه لحظاتي را كه بازيگران ايجاد مي‌كنند به عنوان لحظات زندگي باور نمي‌كنم. بازي قلابي در پنج دقيقه اول فيلم خودش را لو مي‌دهد، اما مثلاً يك قصه قلابي شايد نيم ساعت طول بكشد تا لو برود و گاهي بايستي تا آخر داستان منتظر نشست، اما مشكل كار كردن با بازيگران غير حرفه‌اي اين است كه آن‌ها فكر مي‌كنند كه يك فيلم نود دقيقه‌اي، در نود دقيقه ساخته مي‌شود و تحمل و حوصله دو ماه از صبح زود تا شب در مقابل دوربين و زير نور پرژكتورها ماندن را ندارند. به خصوص بچه‌ها كه بايستي شرايط فيلمسازي را به چيزي شبيه بازي كودكانه براي آن‌ها تبديل كرد. طوري كه آن‌ها احساس كنند قضيه چندان جدي نيست و ما تنها مشغول يك بازي كودكانه ـ بزرگانه هستيم. در غير اينصورت آن‌ها آزرده و خسته مي‌شوند و طراوتي را كه به همان دليل برايش انتخاب شده‌اند از دست مي‌دهند.

 

س ـ آيا فيلم‌هاي نئورئاليستي ايتاليا بر شما تأثيري داشته است؟

 

مرضيه مشكيني: فيلم‌هاي نئورئاليستي نه. اما بينش نئورئاليستي آري. مثلاً من در تاريخ سينما خوانده‌ام كه در سال‌هاي ۱۹۴۵ تا ۱۹۴۸ حدود چهل و چند فيلم تحت تأثير موجي كه نئورئاليسم ايتاليا نام دارد در ايتاليا ساخته شده. اما از اين چهل و چند فيلم من تنها موفق شده‌ام مشهورترين آن‌ها يعني دزد دوچرخه ساخته دسيكا را ببينم. اين فيلم براي من قابل احترام است اما واقعيتش اين است كه با اين فيلم حتي به عنوان يك اثر نئورئاليستي مشكلاتي دارم. مثل اين كه خيلي از جاهاي آن امروزه براي من بيشتر يك ملودرام است تا يك فيلم نئورئاليستي. در فيلم از موسيقي احساساتي خيلي استفاده شده، و خيلي از جاهاي قصه مي‌كوشد اشك مرا دربياورد. بايد بگويم من بيشتر تحت تأثير تئوري‌هاي «چزاره زاواتيني» تئوريسين نئورئاليسم هستم با اصولي چون استفاده نكردن از دكور و گريم و ساختن فيلم دربارة موضوعات زندگي جاري با مردم معمولي كوچه و بازار و خارج از دكورهاي سينمايي. 

 

س ـ اوضاع افغانستان پس از طالبان آيا بهتر شده؟

 

مرضيه مشكيني: طالبان بارزترين جلوة نگاه قرون وسطايي در جهان امروز است. افغانستان خواهي نخواهي با شكست طالبان وارد رنسانس خود شده است. يك سال بعد از طالبان وقتي همراه سميرا براي ساختن فيلم پنج عصر به افغانستان رفته بوديم. ترس از بازگشت طالبان چنان بود كه نود درصد زن‌ها، هنوز جرأت خارج شدن از زير برقع را نداشتند. اين ترس در فيلم «لذت ديوانگي» ساخته حنا مخملباف تصوير شده است. اما وقتي سال بعد براي ساخت فيلم سگ‌هاي ولگرد به افغانستان بازگشتيم، فقط ده درصد زن‌ها زير برقع باقي مانده بودند و اين نشان مي‌دهد كه زمان رفته رفته بيشتر اهميت فروپاشي نظام طالبان را در شكوفايي آينده افغانستان نشان مي‌دهد. وقتي براي ساخت فيلم پنج عصر به همراه سميرا رفته بودم خيابان‌هاي كابل پر از كودكان فقيري بود كه به گدايي از مردم و توريست‌ها مشغول بودند. اما زماني كه سگ‌هاي ولگرد را مي‌ساختم تعداد آن‌ها بسيار كم شده بود. شهر تميز‌تر شده بود. مهاجرين بيشتري از كشورهاي مختلف به ميهن‌شان بازگشته بودند و در هر كوچه و خياباني مردم مشغول بازسازي خانه‌هاي ويران شده از جنگ بودند و در كل، ميل به زندگي و اميد به آينده بيشتر شده بود.

 

س ـ آيا اين يك وضعيت عمومي است كه بچه‌ها در خيابان‌هاي افغانستان رها هستند و يا مثل كودك فيلم كه مادر و پدرش زنداني هستند كسي را براي سرپرستي ندارند؟

 

مرضيه مشكيني: در دو دهه گذشته حدود ۲ ميليون نفر از مردم افغانستان در اثر فقر و قحطي و جنگ و آوارگي مرده‌اند. چيزي حدود ده درصد از جمعيت. و اين باعث آن شده كه بسياري از كودكان افغانستان سرپرست خود را از دست داده‌اند و اگر شانس آن كه به كشورهاي ديگر مهاجرت كنند را نداشته‌اند بطور طبيعي در كشور خود بي‌سرپرست رها شده‌اند و بسياري از آن‌ها اگر در يتيم ‌خانه‌ها جذب نشده‌اند، در كوچه و خيابان رها شده‌اند. فقر افغانستان مانع از آن است كه بشود به سرعت به وضعيت آن‌ها سروسامان داد. ما در زمان ساختن فيلم پنج عصر سميرا يك يتيم‌خانة هشتصد نفري را تحت پوشش درماني گروه خود گرفته بوديم. اكثر اين هشتصد كودك كساني بودند كه پدرانشان در جنگ‌هاي داخلي همديگر را كشته بودند و حالا بازماندگان آن‌ها در كنار هم در يك يتيم‌خانه در شرايط سختي زندگي مي‌كردند. اين يتيم‌خانه بي‌شباهت به اوضاع كلي افغانستان نبود. كشوري بازمانده از يك جنگ داخلي. كشوري كه بازماندگانش اولين كاري كه مي‌بايست انجام دهند بخشيدن كشتار داخلي گذشته همديگر است.

 

غير از يتيم‌خانه‌ها هزاران نفر كودك در خيابان‌هاي كابل به گدايي مشغول بودند. كودكاني كه سرشار از زندگي بودند و با آن همه فقر مشغول بازي و خنده بودند، اما وقتي يك توريست را مي‌ديدند چنان قيافة غمزده‌اي مي‌گرفتند كه دل هر بيننده‌اي به درد مي‌آمد و سميرا مي‌گفت اين‌ها به خاطر امرار معاش روزانه، هر روزه بهترين نقش‌ها را ايفاء مي‌كنند و مي‌توان بهترين بازيگران را از ميان آن‌ها انتخاب كرد. گروه ما حدود ۱۴ نفر از همين كودكان را داراي استعداد نقاشي يافت و مدت يك سال به آن‌ها حقوق داد تا به جاي گدايي نقاشي كنند و آن‌ها هر كدام ماهانه يك تابلو را نقاشي كردند و در نهايت ۱۶۸ تابلوي نقاشي ارزشمند كشيده شد و باعث شد تعدادي از آن‌ها به عنوان كودكان بااستعداد هنري توسط كشورهاي ديگر بورسيه تحصيلي بگيرند.

 

س ـ دختر فيلم را چگونه پيدا كرديد؟

 

مرضيه مشكيني: دختر ۷ ساله فيلم به نام«گل غتي» را در خيابان يافتم. صحنه يافتن او را در پشت صحنه فيلم مي‌بينيم. من در لابلاي كودكانِ سرگردان در خيابان دختركي را ديدم كه صورت وحشي فوق‌العاده زيبايي داشت. تركيبي از انرژي و معصوميت، با خودم گفتم: اين همان دختري است كه در فيلمنامه‌اي كه نوشتم به او فكر مي‌كردم و در دلم دعا مي‌كردم كه او بتواند از عهدة اين نقش برآيد. اما وقتي با او حرف زدم او حرف مرا نمي‌فهميد. بعد متوجه شدم كه گوش او در اثر بيماري نمي‌شنود. خوشبختانه دكترها شنوايي او را بهبود بخشيدند. اين دختربچه از آن كودكاني است كه هر كس با او روبرو مي‌شد آرزو مي‌كرد يكي از آن‌ها را داشته باشد. او با آن كه به مدرسه نرفته بود اما مصداق كامل تئوري‌هاي چزاره زاواتيني بود: بازيگري كه در مدرسه زندگي تربيت شده است. او انضباط غريبي داشت و مرا به اين نتيجه رساند كه از دل مردابِ فقر و سختي گاه گل‌هاي انسانيِ حيرت‌انگيزي مي‌رويد.

 

س ـ چگونه از او بازي گرفتي؟

 

مرضيه مشكيني: در فيلمنامة اوليه، كاراكتر اصلي فيلم پسربچه بود. اما وقتي دختر را يافتم و او در كار استعداد بيشتري براي بيان درونيات خود نشان داد، كم كم مسير داستان تغيير كرد و نقش اصلي فيلم در اختيار دختر قرار گرفت و پسر، نقش دوم شد. اين هم يكي از آن مواردي است كه واقعيت سرصحنه، فيلمنامة از قبل فكر شده را عوض مي‌كند.

 

س ـ احساس شما از جنگ عراق چيست؟ آيا مايليد براي ساخت فيلم به عراق برويد؟

 

مرضيه مشكيني: من با جنگ‌ها مخالفم. جنگ‌ها به كشتار مردم عادي منجر مي‌شود. در حمله امريكا به افغانستان و عراق، نه بوش كشته شد، نه صدام، نه بن‌لادن و نه ملاعمر. آن‌ها در كاخ‌هاي خود نشسته بودند و آدم‌هاي ديگر را به ميدان جنگ و كشتار فرستادند. بي‌شرمانه اين كه حتي صدام حسين در يكي از كاخ‌هاي خود به دادگاهِ تفهيم اتهام رفت. جنگ‌ها را در دنياي امروز صاحبان كارخانه‌هاي فروش اسلحه راه مي‌اندازند. گه‌گاه بايستي جنگي در دنيا راه بيفتد تا محصولات جديد كارخانه‌هاي جنگي، بازار پيدا كند. خيلي‌ها هم مي‌گويند دليل حمله امريكا به عراق دستيابي به نفت آن كشور بوده. من اين چيزها را نمي‌فهمم. از بوش بيزارم كه در قرن بيست و يكم به بهانه جنگ، دمكراسي داخلي امريكا را هم به خطر انداخته. اما از اين كه صدام حسين امروز در عراق بر سر قدرت نيست خوشحالم. او نه تنها مردم عراق را نابود كرد كه صدها هزار نفر از مردم كشور من، ايران را كشت، اسير كرد و يا مفقود و معلول كرد. غم‌انگيز اين است كه آن‌هايي كه تا ديروز در منطقه با صدام مبارزه مي‌كردند، امروز چنان از او حرف مي‌زنند كه انگار از يك قهرمان ملي حرف مي‌زنند. من شك ندارم كه حمله امريكا به عراق و افغانستان براي نجات مردم افغانستان و عراق نبوده است. غرب سرمايه‌دار، امروز به دنيا بيشتر به عنوان يك بازار نگاه مي‌كند تا يك خانوادة انساني، و براي مردم امريكا اندازة مالياتي كه مي‌پردازند مهم‌تر از خون‌هايي است كه در سرزمين‌هاي ديگر ريخته مي‌شود. اما اين هم خوشايند است كه بالاخره دو ديكتاتوري فرو ريختند. حالا ممكن است در آينده ديكتاتوري‌هاي ديگري در عراق و افغانستان حاكم شوند. اما بايد قبول كرد كه تغيير حكومت طالبان و حكومت صدام حسين ديگر از طريق مبارزة داخلي مردم آن دو كشور غيرممكن بود و اگر اتفاق بين‌المللي نمي‌افتاد زور مردم عراق و افغانستان به ديكتاتورهايشان نمي‌رسيد. در واقع ديكتاتورهاي جهان مثل بوش و صدام و بن‌لادن به دليل تضاد منافع‌شان باهم درگير شدند و يك لقمه آزادي تا اطلاع ثانوي گير مردم اين دو كشور آمد. اميدوارم اين اطلاع ثانوي ماندني و ابدي باشد. بعد هم تا حالا فقط مردم خاورميانه از دست ديكتاتورها تن‌شان مي‌لرزيد و شب‌ها خواب راحت نداشتند. با شرايط پيش‌آمده، خوشبختانه يكي دو سالي است كه ديكتاتورهاي خاورميانه هم خواب راحت ندارند و گه‌گاه از عوش شدن موقعيت‌شان تن‌شان مي‌لرزد. من هم نه تنها در عراق، كه در هر كجا بتوانم با ساختن فيلمي دردي از انسان را بيان كنم فيلم خواهم ساخت.

 

س ـ خانه فيلم مخملباف يك شركت توليد فيلم مهم ايراني است. اين شركت در حال حاضر چه مي‌كند؟

 

مرضيه مشكيني: خانه فيلم مخملباف در ابتدا بيشتر يك مدرسه فيلم بود و به كار آموزش و تجربه در سينما مشغول بود. اكنون دورة آموزش اين مدرسه به پايان رسيده و به توليد فيلم هنري اشتغال دارد. كارهاي بعدي خانه فيلم مخملباف ساخت دو فيلم سينمايي در تاجيكستان و هند به كارگرداني محسن مخملباف است.