وبسایت رسمی خانه فیلم مخملباف - Makhmalbaf Family Official Website

پسر زشت

Sat, 14/09/2013 - 14:36

 
 
 
پسر زشت
محسن مخملباف
 
پسر زشتى در يك مدرسه راهنمايى درس مى خواند. اين مدرسه در يكى از شهرهاى كوچك آذربايجان است. پسران اين مدرسه راهنمايى كه سعى مى كنند خوش تيپ و خوش لباس بگردند، هر كدام مدعى اند كه دخترى را دوست دارند يا دخترى آنها را دوست دارد. پسر زشت اما ساكت است و بيشتر شنونده داستان همكلاسى هاى خويش است كه تمام راه بازگشت از مدرسه تا خانه را با روايت هاى عاشقانه راست و دروغ پر مى كنند. يك روز پسر زشت توسط ناظم به دفتر مدرسه فرا خوانده مى شود. وقتى به كلاس باز مى گردد به شدت مى گريد و دستهايش را كه از تركه آلبالو سرخ شده به زير بغل گرفته است.
دوستانش از او علت تنبيه شدنش را مى پرسند. پسر زشت نامه اى را كه در جيب دارد به آنها نشان مى دهد و مى گويد اين نامه به مدرسه پست شده، ناظم آن را خوانده و عصبانى شده و او را تنبيه كرده است. نامه در بين بچه هاى كلاس دست به دست مى شود و موضوع آن مثل بمب در مدرسه منفجر مى شود. نامه حاوى مطالب عاشقانه اى است كه دخترى خطاب به پسر زشت نوشته است. وقتى زنگ تفريح مى خورد، ناظم در رابطه با اخلاق مطالبى مى گويد و به بچه ها هشدار مى دهد كه درسشان را بخوانند.
در نسير بازگشت از مدرسه دوستانى كه هر روز از رابطه عاشقانه خود سخن مى گفتند كنجكاوند كه چه كسى اين نامه را به پسر زشت نوشته است. پسر زشت به خانه باز مى گردد و به مادرش مى گويد كه چون مشقش را ننوشته بود، تنبيه شده است و نمى تواند براى خريد از خانه بيرون برود. مادر براى خريد از خانه بيرون مى رود و پسر زشت به جاى نوشتن تكاليف شبانه، خطاب به خودش، از زبان دخترى، نامه عاشقانه را مى نويسد و براى آنكه دستخط اش معلوم نشود، از خواهر كوچك ترش می خواهد كه دوباره نامه را برای او پاكنویس كند و بعد آن را در پاكت گذاشته، خودش به صندوق پست می اندازد.
   دو روز بعد نامه به مدرسه می رسد و ناظم پسر زشت را از سر صف صدا می كند و بعد از اظهار نارضایتی از وضعیت اخلاقی بچه ها، پسر زشت را مجبور می كند تا نامه عاشقانه ای را كه خطاب به او نوشته شده بخواند. پسر زشت پس از خواندن تیتر نامه كه منجر به خنده بچه ها می شود از ادامه خواندن نامه اظهار خجالت می كند و ناظم نامه را به دیگری می دهد تا آن را بخواند. نامه در بین خنده بچه ها خوانده می شود. محتوی نامه مربوط است به مطلع شدن دختر از اینكه او به خاطر عشق پاكی كه بین آنهاست، در مدرسه كتك خورده و او از برادرش شنیده كه از بس به دستهای پسر تركه آلبالو زده اند، رنگ دست هایش مثل گل شقایق سرخ شده است. ناظم از پسری كه در نامه، برادر آن دختر نامیده شده، می خواهد كه خودش را معرفی كند و چون چنین اتفاقی نمی افتد، ناظم همه بچه های كلاس پسر زشت را در حیاط نگه می دارد و بقیه بچه ها را به كلاس می فرستد. وقتی بچه های دیگر به كلاس می روند، ناظم از یك یك بچه های نگهداشته شده در حیاط می پرسد كه آیا خواهر دارند و اگر دارند، خواهر آنها چندساله است كه به بعضی از پسرها بر می خورد. ناظم وقتی بچه ها را به كلاس بر می گرداند، از پسرزشت می خواهد كه فردا با والدینش به مدرسه بیاید تا تكلیفش را معلوم كند.
پسرهایی كه از آنها سن وسال خواهرانشان پرسیده شده در بازگشت از مدرسه یقه پسر زشت را می گیرند و او را كتك می زنند. روز بعد پسر زشت با مادرش به مدرسه می آید. ناظم می پرسد: "كه پسر شما وقتی به خانه می آید چه می كند؟"
مادر می گوید: "مشقش را می نویسد كه تنبیه نشود." ناظم می پرسد كه " آیا تا به حال از نامه های عاشقانه ای كه به پسرش نوشته شده چیزی شنیده است؟" و مادر می گوید : "نه."
   ناظم نامه دومی را كه خطاب به پسر نوشته شده نشان می دهد و می پرسد: "آیا این دستخط را می شناسید؟" مادر كمی نگاه می كند و می گوید: "بله، این دستخط دختر من است. پسر من هر وقت مشقش دیر می شود به خواهرش پول می دهد كه به جای او مشق بنویسد." ناظم مادر را به خانه می فرستد و سرصف پسر زشت را تنبیه می كند و از او قول می گیرد كه دیگر دست به چنین كارهایی نزند.
   دو روز بعد با یك دستخط جدید نامه ای به مدرسه می رسد كه در آن خطاب به پسر زشت از زبان دختر دیگری اظهار عشق شده و نوشته شده است كه "وقتی من داستان كتك هایی كه برای عشقت خوردی و او را لو ندادی شنیدم، عاشقت شدم."
   نامه را ناظم برای معلمینی كه در دفتر جمع شده اند، می خواند. یكی از معلمینی كه نامه را از دست ناظم گرفته تا بخواند می گوید: "لغاتی كه در این نامه به كار رفته، بیشتر به دختری می آید كه در مدرسه راهنمایی درس می خواند. اما یك اشكال اساسی در این نامه وجود دارد و آن این است كه عاشق باالف نوشته شده و این اشكال بیشتر به بچه های دبستانی وارد است." یكی دیگر از معلم ها می گوید: "پیدا كردن این دختر كار ساده ای است. ما در این شهر فقط یك دبستان و یك مدرسه راهنمایی دخترانه داریم. كافی است از معلم های زن این دو مدرسه پرسیده شود كه این دستخط كدام دانش آموز است و وقتی نویسنده نامه پیدا شد، این پسرو آن دختر از مدرسه اخراج شوند تا بقیه درس عبرت بگیرند."
   روز بعد در مدرسه دخترانه تعدادی دختر كه مظنون تشخیص داده شده اند، از سرصف بیرون كشیده می شوند و بقیه به كلاس ها فرستاده می شوند. ناظم كه زنی است، برای كشف مجرم به آنها دیكته ای را می گوید كه مدام در آن كلمه عاشق تكرار می شود. مثل "من عاشق كشورم هستم. من عاشق مادرم هستم. من عاشق دینم هستم." برای آنكه دانسته شود كدام یك از آنها "عاشق" را "آشق" می نویسد. اما همه آنها عاشق را صحیح می نویسند.
   دو روز بعد نامه ای به مدرسه می رسد كه دختر برای دیدن پسر قراری را مشخص كرده است: "وقتی زنگ مدرسه زده شد، كنار شیر فشاری آب، روبروی مدرسه راهنمایی دخترانه بیا، من آن جا ترا می بینم."
   پسر به دفتر فرا خوانده می شود و ناظم نامه را برای او می خواند و برای بار آخر اخطار می كند كه نام دختر را لو بدهد، اما پسر اظهار بی اطلاعی می كند و نمی داند چه كسی این نامه های جدید را می نویسد. ناظم پرونده را زیر بغل پسر زشت می گذارد و او را اخراج می كند. پسر از مدرسه خارج می شود واول گریان به سمت خانه می رود و بعد اشك هایش را پاك می كند و به كنار شیر فشاری آب می رود و روبروی مدرسه راهنمایی دخترانه می ایستد. تعدادی زن و دختر مشغول شستن رخت هستند كه حواسشان به او جلب می كند. دست آخر زنگ مدرسه می خورد و دخترهای مدرسه دخترانه به كوچه ها هجوم می آورند. پسر به تك تك آنها نگاه می كند. همه به او چون معشوقه ای به عاشق می نگرند. پسر زشت نمی داند عاشق واقعی كدام یك از آنهاست.