Makhmalbaf Family Official Website - وبسایت رسمی خانه فیلم مخملباف

شیر

Wed, 24/10/2007 - 17:00

براى قيصر امين پور
 
شیر
 
 
دختری ۲۰ ساله، برهنه بر مشمای خون. سر بچه از میان پاهایش بیرون است و سرخی خونی که بر مشمای زیر او پهن شده، سفیدی تن اش را بیشتر می کند. هر از گاه نیم نفسی می کشد و دوباره خاموش می شود. با گوشی قلبش را مى شنوم. پِت پِت شمعی  که رو به خاموشی می روز. از دکتر کشیک مى پرسم: اکسیژن کجاست؟
مى گويد: تمام شده. 
   با دهان مشغول مى شوم. لب هایش نه گرم است و نه سرد. با اولین فوتی که در دهان او مى كنم نیمه جانی مى گيرد. چشم هایش را باز مى كند و به کودک نیمه به دنیا آمده اش نگاه مى كند و از حال مى رود. دوباره در دهان او مى دمم. لب هایش کمی گرم مى شود. نمی دانم از گرمی لب های من است، یا دارد جان می گیرد. لب های من هم كم كم به سردی مى گراید. دکتر کشیک کودکش را تا شانه بیرون مى كشد. کودک خاموش است و دهان مادرش زیر دهان من باد می شود و خالی می شود. طبابت شغل بدی است. لب های گرم زیادی زیر لب هایتان به سردی می روند. دکتر کشیک مى گويد: قلب مادر نمی زند.
من دست هایم را بر سینه اش مى گذارم و با فشار مى کوشم دوباره قلبش را به جنبش در آورم. فشار دست های من موجی در تن زیبای او پدید مى آورد. دکتر کشیک بچه را کاملا بیرون مى کشد و از پا مى آویزد و به پشتش مى زند. بچه به گریه مى زند. دوباره سینه او را، جایی که قلبش قرار دارد را با دست فشار مى دهم. شیرگرم به صورتم مى پاشد. دکتر کشیک بچه را که گریه می کند تا آمدن جفت بر شکم مادر مى خواباند و به سراغ زائوی تازه واردی که از درد ناله هاى بدى مى كند مى رود و مى گويد:   بى فايده است، من مى روم به داد آن یکی برسم.
 از بخش قلب مرا هم صدا می کنند. شیر از سر و صورتم می چکد. وقتی از پله ها بالا می روم، شیرها را از صورتم پاک مى كنم و مى کوشم برای مریض بعدی ام قیافه کسی را داشته باشم که از انجام معجزه ای بازگشته است.
 
محسن مخملباف
تاجیکستان
آبان ۱۳۸۶