Makhmalbaf Family Official Website - وبسایت رسمی خانه فیلم مخملباف

نقد و بررسی: فیلم گبه در فیگارو ، لیبراسیون و نشریات بین المللی دیگر

Thu, 16/05/1996 - 13:00

نقد ۱:
ليبراسيون، فرانسه
14 مه 1996

مخملباف با در دست داشتن چراغي جادويي، رنگ ها و تصاوير فيلم "گبه" را، جان مي بخشد.

 
نقد ۲:
فيگارو، فرانسه
مه 1996  

گبه: بافته عشق
كارگردان سلام سينما و نوبت عاشقي، اين بار نگاه دوربينش را به روي عشاير كشورش مي‌گشايد. در ميان اين عشاير، بافت نوع خاصي ازفرش، به نام گبه رواج دارد كه تاروپود آن، همزمان و متناسب با وقايع زندگي روزمره، بافته مي شود. پشم گوسفند و رنگ هاي طبيعي، ‌اميد عشاق رابه تصوير مي‌كشند.
مخملباف مي‌گويد: «گويي روح اين مردم است كه در لابه‌لاي تاروپود گبه، نقش بسته است. مردمي كه به من آموختند  چگونه انسان، در تشويش فراهم آوردن وسايل زندگي، زندگي كردن را فراموش كرده است. بزرگترين قصد من از ساخت اين فيلم، انتقال شور زندگي به انسان ها است.»

نقد ۳:
هرالد تريبيون
مه 1996

اين قصه سروده اي زيبا براي طبيعت، زندگي و عشق است. در طول نمايش فيلم مجذوب رنگ ها مي شويم: سرخي شقايق ها، سبزي غلات و زردي خورشيد. رنگ هايي زنده كه ديري نمي پايد تا در تاروپود گبه ها نمودار شوند و به آنها روشنايي بخشند. در اين سفر شگفت انگيز ميان واقعيت و رويا بيننده از خود بي خود مي شود و خود را  به دست فيلم مي سپارد. فيلمي كه هيچگونه شباهتي به ديگر فيلم ها ندارد، سفري خارق العاده، ابتكاري و شاعرانه.
گبه، وقايع را در تارهايي پشمي به نمايش مي گذارد. تارهايي كه به هنگام تولد  سپيدند، به هنگام مرگ دختري كوچك، سياه و در پهناي صحرا، زرد. هر يك از پلان هاي فيلم كه با ظرافت در قالب بافته ها جاي مي گيرد، ما را در رابطه تنگاتنگي با طبيعت قرار مي دهند.

نقد ۴: 
لوموند، فرانسه
10 مه 1996

گبه
ايران، يكي از منابع تغذيه  سينماي معاصر جهان، با تنها فيلم خود "گبه" در فستيوال كن امسال حضور پيدا مي‌كند.

 
نقد ۵:
نوول آبزرواتور، فرانسه
مه 1996

قبيله جادوها
محسن مخملباف، كارگردان 39 ساله ايراني، كه آثارش از يك فيلم به فيلم ديگر، نمايانگر اصلي ترين نيازهاي سينمايي معاصر است، با فيلم گبه، زندگي عشايري را به نمايش مي گذارد. با اين فيلم مخملباف نشان مي دهد كه چگونه با ردگيري مصائب عشاير قشقايي جنوب شرقي ايران، گبه هايي بافته مي شوند، گبه هايي كه داستان زندگي صحراگردي جاوداني آن ها را تعريف مي كنند. بافندگي براي اين زنان يعني پاسداري از تاريخ ايل، يعني سفر به قلب طبيعت، جايي كه اين زنان رنگ ها را از طبيعت مي گيرند. گبه مثل يك داستان ايراني قديمي ساخته شده است. داستان عشق دختري جوان به سواري ناشناس كه هميشه در دوردست ظاهر مي شود. مخملباف در اين فيلم به تحسين شكوه رنگ ها در لباس زنان مي پردازد، رنگهايي آنچنان شاد كه رابطه خود را با  طبيعت پيرامونشان به رخ مي كشند. همراه با كارگردان، ما به سفري رويايي مي رويم، رويايي كه در بهشتي راستين تحقق مي يابد و وقفه نمي شناسد. گبه سرشار از نشاط زندگي زنان و مردان عشاير است، زنان و مرداني كه  از طبيعي ترين نوع زندگي برخوردارند.
محسن مخملباف در اين فيلم آفريننده اثري است كه از زيبايي هاي طبيعت الهام مي گيرد تا ما ناظر تلالو هستي در ميان رنگ هاي رنگين كمان شويم. اثري كه بي شباهت به داستان هاي هزار و يكشب نيست. گبه در عين سادگي فيلمي است كه به ارزشهاي واقعي زندگي نظير خانواده و طبيعت بسيار بها مي دهد.
به گفته خود كارگردان شباهت خاصي بين يك گبه و يك فيلم خوب ايراني وجود دارد. او درباره اين فرش ايراني، رويايي عالمانه مي سازد.رويايي سراپا استعاره كه به طرزي غريبانه تخيل و واقعيت را در هم مي آميزد.

 
نقد ۶:
تله راما، فرانسه
مه 1996

گبه آميزه ای از قصه ای شاعرانه و حكايتی اجتماعی
محسن مخملباف از يك پروژه مستند درباره زنان، قالبي رنگارنگ و شورانگيز مي آفريند. ما زندگي و گذر زمان رابا همه جنب و جوش ها و شگفتي هايش، بي اعتنا به مرگ دوست داريم و مغتنم مي شماريم. اين نگاه واقع گرايانه همان چيزي است كه از همان ابتدا به طور منسجم در فيلم زيباي مخملباف ثبت شده است.
سينماگر كه شيفته داستان قشقايي ها و مناظر بديع گذرگاه هاي آنان شده است، در رويا فرو مي رود. اين چنين است كه قصه اي تخيلي متولد مي شود و در ميان تار و پودهاي داستاني مستند مي لغزد. داستاني از خاطره ها، از آمد ورفت هاي دائمي بين گذشته و حال. ما تدريجاً مراحل خلاقيت را مي پيماييم،  رقص دستها را هنگام بافت گبه مي شناسيم و هم زمان با آن از نزديك با وقايع چشم  گير زندگي آن ها آشنا مي شويم. و تماس وزش باد را بر پوست خود احساس مي كنيم.
گبه همچنين ستايشي از زن ايراني است كه مخملباف استقلال او را گرامي مي دارد و به نمايش مي گذارد و به  نكوهش پدرسالاري مي پردازد. به اين ترتيب گبه آميزه ای است از قصه ای شاعرانه و حكايتی اجتماعی.