Makhmalbaf Family Official Website - وبسایت رسمی خانه فیلم مخملباف

نوبت عاشقی ، تكه های خطرناك يك آينه در داستان های كنايی عشاق

Tue, 21/04/1992 - 11:00

نشريه ايل مانينستو، ايتاليا
نويسنده: فرناندا مونتا
 
تكه هاي خطرناك يك آينه در داستان هاي كنايي عشاق
محسن مخملباف چند بعدي است: روشنفكر، عارف ، نويسنده اي پركار ، مؤلف سينمايي و كارگردان كه در ايران اسطوره اي زنده تلقي مي شود. طي تابستان گذشته مخملباف موضوع يك سانسور شد كه در تهران جنجال بزرگي را موجب گرديد .

موضوع اين تفتيش عقايد، "نوبت عاشقي" آخرين كتاب وي بود كه در ماه ژوئن به بازار آمد .

نوبت عاشقي داستان يك مورد كلاسيك خيانت با پاياني غمناك است. شوهر، فاسق همسرش را به قتل مي رساند و در دادگاه تبرئه مي شود و به قاضي مي گويد: "از ناموسم دفاع كردم." در اينجا داستان به عقب برمي‎گردد و طرح آن تغيير شكل مي دهد. فاسق و شوهر نقش هاي خود را عوض مي كنند. به اين ترتيب نفر اول، نفر دوم را به قتل مي رساند و اين بار قاتل به قاضي مي گويد: «از عشقم دفاع كردم .» يك بار ديگر داستان پايان مي پذيرد و قصة سوم آغاز مي شود. اين بار هيچ كس نمي ميرد اما در اين مرحله شوهر با درك قدرت پيوند بين همسر و فاسق، به زوج آزادي عشق ورزيدن مي دهد.

تفسير اين داستان، همان گونه كه خود فيلمساز در مباحثات مختلف پيشنهاد كرده، ارتباطي با دانش جنسي ندارد، بلكه در واقع به تحليلي از كليت فرهنگ ملي ايران بستگي دارد. مخملباف به چنين تشبيهي متوسل مي شود : "يك افسانه كهن ايراني مي گويد : حقيقت آينه اي بود در دست هاي خداوند، يك روز از آسمان افتاد و هزار تكه شد. هر يك از ما تكه‎اي را برداشت و خيال كرد كه همة آينه در دست اوست."

«خطر» حقيقي حرف مخملباف ـ درون جامعه اي همچون جامعه امروز ايران ـ در نسبيتي نهفته است كه در اين حكايت تصوير مي شود: دعوت به قرارگرفتن در نقطه ديد ديگري.

مخملباف در اين گير و دار با سبكي خشك، خشن وحساب شده رفتار مي كند كه گاه شباهت چشمگيري به يك داستان هدفدار پيدا مي كند كه معادل ادبي نوشته سينمايي اوست. به اين ترتيب، به همان گونه اي كه آخرين فيلم هاي او به واسطه تابلوها، انبوه نشانه ها، تمثيل ها و ايجاز نوشته شده اند، در نوشته هاي ادبي وي نيز ـ با تبديلي گريز ناپذير در شيوه بيان ـ همين اتفاق مي افتد. در فيلم ها و داستان هاي او ، همان اهميت و جستجوي ساختاري باز نمايان است كه به آموزشي به مفهوم برشتي آن منجر مي شود.

در واقع نقاط تلاقي مخملباف با برشت بسيار است. از اين ها گذشته شيوه آموزشي برشت به خوبي با چهره اجتماعي روشنفكر ايراني ـ كه نقش آموزگار مردمي را به او نسبت مي دهند ـ همخواني دارد.

طبق سنت، نويسنده از نظر اخلاقي، سياسي، فلسفي و مذهبي ، مسئول آموزش مردم است. اما در فيلم آخر مخملباف درس اخلاقي به گزينش از تركيب هاي سبكي مربوط مي‎شود و اين خلاف ساير مؤلفان معاصر است كه متن آنان بين لحني اشك آور و ايدئولوژي خشك ژاكوبي (مبالغه آميز) در تعليق است .

نكته اصلي يا "پيام" جسورانه مخملباف ، در اين است : دعوت به نگاه كردن از ديدگاه ديگران ، درك و پذيرش تفاوت  ها و بنابراين حس بردباري. از پنجره هاي ايدئولوژيك و يا تئوريكي كه ديگران به اندازة ذهنيت ما بريده اند، تماشا نكردن. آن هم در جايي كه يك پنجره ، بيشتر گشايشي به دنياي خارج است تا از دنيا به طرف ما. زيرا همان گونه كه "رولاند بارت" مي گفت : يك نقطة ديد، شيوه يا نشانه اي است از يك هدف خاص. عظمت و «خطرناك بودن» فيلم، در همين نكته است : نكته اي كه روح خشونت بار هميشگي و تفكر اصول گرايانه را خلع يد مي كند .

فلسفه، گريز به عرفان‎، استفاده آگاهانه از حافظة زيبايي شناسانه، داستآن هاي اوريژينال، همة اين ها در آميزش با تكنيك خوب سينمايي ، سبك خشك و خشن و حساب شده مخملباف را به وجود مي آورد. متن فيلم او گاه شديداً به يك ياداشت شباهت پيدا مي كند : در واقع فيلم هاي او (از دستفروش به بعد) به ياري چهارچوب ها، نشانه هاي در هم ضرب شده، تمثيل ها و رموز نوشته مي شوند . خطوط حامل: ضرورت و جستجوي يك ساختار باز در تلفيق با فرضية آموزش، به مفهوم عرفاني ـ برشتي آن. نقاط تلاقي آن با برشت نظريه پرداز و كارگردان بسيار است كه توسط خود مخملباف در مصاحبه هاي مختلفي با افتخاري بارز بيان شده است.  اما چنانچه فراتر از قابليت هاي بالقوه نوشته سينمايي برويم ـ كه در سايه فيلمسازان ايراني لحن "اشك آور" از نوع پيس هاي تئاتري ژاكوبي (مبالغه آميز) به خود مي گيرد ـ مخملباف به خصوص در فيلم هاي اخير خود ، مفاهيمي بس سنگين را مطرح مي كند. البته تنها در صورتي كه به وسيله سطوح معيني از تركيب بندي هاي سبكي، معنايي و ساختارهاي روايتي بيان شوند . مخملباف ، مرد و شواليه اي با نگاه برنزي ـ به قولي از نيچه، شادكام ـ كه علي رغم ميل خود طي تابستان گذشته موضوع رسوايي جالبي شد كه در همان زمان توسط عباس كيارستمي در مستند "نماي نزديك" (ايران ، 1990) به تصوير كشيده شد. شيادي در هيئت محسن مخملباف، تهيه كنندگاني (از بين مردم معمولي) براي فيلمش پيدا مي كند. احترام ، ارادت و محبت مردم نسبت به اين مرد تا به اين حد بزرگ و ريشه دار است.